یکی از ضدایرانیترین و ضدملیترین فیلمهایی که در چند سال اخیر در کل سینما ساخته شده، شیشلیک است. به همین صراحت.
شیشلیک را که اساسا از جهات سینمایی واجد مؤلفه قابل توجهی نیست، میتوانست هر کارگردان دستهچندمی هم بسازد اما مهدویان گویا احتیاج جدی به ساختن این فیلم داشت. اعوجاج و تاثیرپذیری او از جریانهای مختلف باعث شده او با همه چیز، حتی «ایران» فاصلهگذاری کند. نمیدانم اصلا میشود درباره فیلمی که لوکیشنش کارخانه «پشم ایران» است چیزی نوشت یا خیر؟! کمتعصبترین آدم هم از این بیوطنی به درد میآید! ادامه توهین سال گذشته مهدویان به تندیس ایرانی سیمرغ در اختتامیه جشنواره فجر، شده است شیشلیک. توهین مهدویان به مردم شفافتر از این نمیشد. کسانی هم البته پیدا شدهاند که در این چند روز به این فیلم لقب کمدی سیاه دادهاند. شیشلیک فاقد کمدی است ولی سیاه چرا؛ سیاه است. به نام فیلم ساختن برای فقر و نداری، مهدویان کار عجیب و غریبی کرده است. بیتردید خیلی از شبهروشنفکران و جشنوارهچیهایی که با پروتکلهای آن سوی آب فیلم سیاه میسازند، انگشت به دهان خواهند ماند از این حجم پردهدری در سینما. خواهند گفت: چرا ما نساختیم؟! چرا ما نتوانستیم بسازیم؟! و... سوءاستفاده از مشکلات معیشتی مردم برای ساخت فیلمی برای فقر، با پول جایی که هنوز نمیدانیم کجاست، خودش طنز تلخی است. شیشلیک کمدی سیاه نیست. کمدی سیاه فرصتطلبی و فرار به جلوی مهدویان از وضعیت این روزهاست؛ وضعیتی که محصول رئیسجمهور محبوب مهدویان است؛ رئیسجمهوری که برایش فیلم انتخاباتی ساخت.