«شکارچی! تا کی شکار کبک و غزال؟ برخیز و عزم شکار ناب کن!» اینها جملاتی بود که ابوالفتح، با لهجه آذریاش، به رضاتفنگچی گفت؛ در سریال زیبا و ماندگار «هزاردستان».
جواد نوائیان رودسری - «شکارچی! تا کی شکار کبک و
غزال؟ برخیز و عزم شکار ناب کن!» اینها جملاتی بود که ابوالفتح، با لهجه
آذریاش، به رضاتفنگچی گفت؛ در سریال زیبا و ماندگار «هزاردستان». شادروان
علی حاتمی با این سریال و زحمت و مرارتی که برای آن کشید، در تاریخ هنر
ایران ماندگار شد؛ او را باید به حق، سعدی سینمای ایران بدانیم. بازیگران
این سریال نیز، عالی ظاهر شدند؛ نقش «ابوالفتح» را علی نصیریان بازی کرد،
نقش «رضاتفنگچی» یا «رضاخوشنویس» را زندهیاد جمشید مشایخی و نقش «شعبون
استخونی» را محمدعلی کشاورز.
بسیاری گمان میکنند آنچه مرحوم حاتمی
بر صفحه جادویی تلویزیون نقش و مخاطبان را به آن مشغول کرد، برههای است از
تاریخ ایران. این تصور خیلی هم اشتباه نیست. حاتمی روایتی از تاریخ ایران
اواخر قاجار و دوره پهلوی اول را نقل کردهاست، چیزی بین سالهای 1295 تا
1320 هـ.ش؛ اما داستان این روایت، بیشتر زاییده ذهن خلاق حاتمی است نه
دادهها و شواهد تاریخی. روایتی که با وجود تطبیق زیاد واقعیت های اجتماعی
در آن، شخصیتهایی دارد که هیچ تطبیقی با مصادیق تاریخی خود ندارند. در این
مجال کوتاه، قصد نقد فیلم نداریم یا خدایناکرده، نمیخواهیم از ارزش کار
سترگ زندهیاد حاتمی بکاهیم؛ قصدمان این است که به شما خوانندگان عزیز عرض
کنیم، آنچه گاه و بیگاه در قالب آثار سینمایی و در ژانر تاریخی میبینید،
در بسیاری از مواقع، قابل اعتماد نیستند.البته نباید از یاد برد که این
روش در تولید آثار سینمایی - تاریخی یک روش مرسوم است و نمی توان به آن
خرده گرفت.
کریم دواتگر به هیبت رضاخوشنویس!
رضاخوشنویس، یکی از چهرههای شاخص سریال زندهیاد حاتمی است؛ خوشنویسی
هنرمند، گوشهنشین و عارفمسلک در شهر مشهد که ایام جوانی پرتلاطمی داشته و
روزی، روزگاری تفنگچی یکی از شازدههای قجری بودهاست. رضا تیرانداز ماهری
است که توجه اعضای انجمن مجازات را جلب میکند تا از او بخواهند در امر
پاک سازی عناصر بدخواه کشور، با آن ها همکاری کند. مأمور جلب نظر
رضاتفنگچی، ابوالفتح است. تردیدی نیست که زندهیاد علی حاتمی، رضاخوشنویس
را با اقتباس از شخصیت «کریم دواتگر» خلق کرد؛ مأمور اجرای حکم ترور در
کمیته مجازات. انجمنی تروریستی که اواخر دوره قاجار فعال شد و بانیان آن
ابراهیمخان منشیزاده، اسدا... ابوالفتحزاده و محمدنظرخان مشکاتالممالک
بودند؛ گروهی که ابتدا با ادعای حذف بدخواهان وطن آغاز به کار کرد اما در
ادامه تبدیل به مجموعهای شد که با هدف کسب درآمد به تهدید و کشتار
میپرداخت. «کریم دواتگر» به همراه «رشیدالسلطان» و «سیدمرتضی»، اعضای تیم
ترور کمیته بودند و نخستین اقدام مسلحانه، یعنی قتل میرزا اسماعیلخان،
رئیس انبار غله تهران، توسط کریم و دار و دستهاش انجام شد. طبق روایات
تاریخی، کریم دواتگر شخصیتی شرور و ناآرام داشت. او همان کسی است که سالها
قبل از تاسیس کمیته مجازات، شیخ فضلا... نوری را ترور کرد؛ هرچند این
ترور نافرجام بود. کریم به دلیل همین اقدام، بازداشت شد و تصویری که از وی
موجود است، به همین دوره زمانی تعلق دارد. او بعد از ترور متینالسلطنه،
مدیر روزنامه عصر جدید که در سریال علی حاتمی، نقش وی را پرویز پورحسینی
بازی میکرد، از کمیته مجازات مطالبه پول بیشتر کرد و به همین دلیل، در یک
تصفیه درونگروهی، توسط رشیدالسلطان به قتل رسید. میبینیم که وجه تشابه
میان رضاتفنگچی که بعدها تبدیل به رضاخوشنویس میشود، فقط خطاطی و
تیراندازی است! هرچند که برخی، هنر خطاطی رضاخوشنویس را اقتباس علی حاتمی
از شخصیت «عمادالکتاب»، خطاط مشهور معاصر و عضو کمیته مجازات میدانند.
شعبان استخوانی یا بیمُخ؟!
شخصیت دیگری که در سریال بسیار به چشم میآید، «شعبونخان» یا «شعبون
استخونی» است؛ شعبان نماد لاتها و لُمپنهای آن دوره است. با نوچههایش هر
عمل خلافی را انجام میدهد و دستش با تروریستها و اهالی قدرت در یک کاسه
است. بیشتر باید او را عمله جور بدانیم. برای «شعبون» در دوره تاریخی مد
نظر زندهیاد حاتمی، مصداقی نمیتوان یافت. تنها شخصی که میشود اقدامات و
نام او را با اقدامات و نام «شعبون» تطبیق داد، «شعبان جعفری» معروف به
«شعبان بیمخ»، لات مشهور دوران کودتای 28 مرداد سال 1332 است که به نفع
کودتاچیان فعالیت میکرد. شعبان جعفری، متولد سال 1300 هـ.ش بود و اصولاً
نمیتوانست در زمان فعالیت کمیته مجازات، حتی وجود ظاهری داشته باشد.
میدانیم که اعضای کمیته مجازات در سال 1296، دستگیر شدند و عموماً به قتل
رسیدند. بنابراین، این شخصیت سریال هزاردستان نیز، مشابهی در دنیای واقعی و
مستندات تاریخی ندارد.
از ابوالفتح صحاف تا ابوالفتحزاده مالیاتچی
شخصیت ابوالفتح در سریال زندهیاد حاتمی نیز، یادآور یکی از بنیان
گذاران کمیته مجازات است؛ میرزا اسدا...خان ابوالفتحزاده. ابوالفتحِ
هزاردستان، اصالتاً قفقازی است؛ صحافی میکند؛ مبتلا به بیماری سِل است؛
مردی مشروطهخواه و مبارز که با رؤیای دفاع از حقوق ملت روزگار میگذراند.
او از انحراف انجمن مجازات ناراحت است؛ بازداشت میشود و در نهایت، در
زندان به دست «شعبون» به قتل میرسد. اما ابوالفتحزاده تاریخ معاصر، به جز
اصالت قفقازی، شباهت دیگری با ابوالفتح هزاردستان ندارد. میرزا
اسدا...خان، سرتیپ سابق فوج قزاق است که گرایشهای سوسیالیستی دارد و از
دوستان صمیمی میرزاآقا ابراهیم تبریزی، از اعضای لژ فراماسونری است.
ابوالفتحزاده ظاهراً از طرفداران مشروطیت بود؛ اما بعد از آنکه وی را به
عنوان مأمور مالیات ساوجبلاغ و شهریار تعیین کردند، دمار از روزگار مردم
منطقه درآورد و شکایات پیاپی، باعث شد از کار برکنارش کنند. احتمالاً همین
مسئله باعث غلیان حس کینهجویی او شد و هنگامی که منشیزاده به وی پیشنهاد
تشکیل کمیته مجازات را داد، درنگ نکرد. او پس از دستگیری در سال 1296،
هنگام انتقال به کلات نادر، جایی که به آن تبعید شده بود، به قتل رسید.