بارها شده در محافل و شبکههای اجتماعی، رفتار اجتماعی مردم کشورهای توسعهیافتهای مانند ژاپن، آمریکا یا کشورهای اروپایی را به عنوان رفتاری متمدن مثال زدهایم و در مقابل به رفتار و فرهنگ خودمان بهخصوص در حوادث و یا بحرانها تاختهایم.
ژوبین صفاری
بارها شده در محافل و
شبکههای اجتماعی، رفتار اجتماعی مردم کشورهای توسعهیافتهای مانند ژاپن،
آمریکا یا کشورهای اروپایی را به عنوان رفتاری متمدن مثال زدهایم و در
مقابل به رفتار و فرهنگ خودمان بهخصوص در حوادث و یا بحرانها تاختهایم.
هرچند در یک مقیاس کلی باید اعتراف کرد که به لحاظ فرهنگ اجتماعی ایران
هنوز عقبماندگیهایی دارد، اما درعینحال میتوان مثالهای نقضی هم در
پیشرفت فرهنگ اجتماعی کشور نسبت به گذشته آورد. شاید کرونا را بتوان یک محک
جدی برای نقض رفتار متمدنانه در همان کشورهای توسعهیافته دانست. آنجا که
با انتشار خبر ویروس کرونا در آمریکا و کانادا نیز ماسک و ژل ضدعفونیکننده
کمیاب میشود و در اقدامی بیسابقه تمام فروشگاههای موادغذایی آمریکا و
ایتالیا از ترس بیماری خالی میشود و یا در ژاپن ویدئویی منتشر میشود که 4
نفر بر سر ماسک، همدیگر را کتک میزنند و همینطور در کرهجنوبی صفهای
طولانی برای ماسک ایجاد میشود.
این مسائل اما نشان میدهد که رفتارهای
انسانی در همهجای دنیا کموبیش در مواقع مواجهه با بحرانهای حساس شبیه
هستند، اما در این بین هنوز هم در شبکههای اجتماعی گاه با شدیدترین لحنها
به فرهنگ خود میتازیم. هرچند بر کسی پوشیده نیست که ریختن ماسک و دستکش
در خیابان یک ناهنجاری فرهنگی است که باید درباره آن آموزش داده شود، اما
آیا این یک اپیدمی رایج است؟ سوال اینجاست که چرا تا این حد مردم ایران به
سرزنش خود برمیآیند بیآنکه در کنار همه این ناهنجاریها بسیاری از لحظات
امیدبخش از رفتارهای زیبای انسانی هم دیده میشود.
نکته قابل توجه این
است که حتی در شرایطی که نمونههای خارجی ناهنجاریها دیده میشود و یا حتی
اقدامی مثبت از سوی فردی، مسئولی و یا جمعی صورت میگیرد؛ عموماً واکنشها
به آن منفی است. به بیان دیگر، جامعه ایران دچار نوعی از منفیبافی شده
است که حتی اگر به او راستش را هم بگویید او فکر میکند حتماً کاسهای زیر
نیمکاسه وجود دارد.
این بیاعتمادی به خود و جامعه هرچند قدمت چند
دههای دارد، اما به واقع طی سالهای گذشته شدت بیشتری گرفته است. چرا که
در روانشناسی رابطه مستقیم بین افسردگی، ناامیدی به آینده و البته
منفیبافی وجود دارد و این شدت گرفتن منفیبافیها ناشی از افسردهترشدن
روان جمعی است که سیاستگذاران همواره به آن دامن زدهاند. اما در این شرایط
که به تجربه نمیتوان چندان حسابی روی تغییر رفتار سیاستگذاران باز کرد،
شاید باید گفت که این طبقه روشنفکر و البته آگاه جامعه از این اختلال جمعی
است که میتواند به کمک جامعه خودسرزنشگر بیاید. طبقهای که البته گاه
متاسفانه خود به این اپیدمی دچار شده است. اما به راستی باید به جامعه نشان
داد که حتی در سختترین شرایط مانند امروز، قرار نیست همهچیز را
فاجعهبار محض و یا همهچیز را عالی دید. واقعیت آن است که تنها ذهنهای
آرام و منطقمحور هستند که میتوانند بین سیاهی و سفیدی مطلق، خاکستری
ببینند و البته در شرایط بحرانی زیباییها را برای حال خوب جمعی برجستهتر
کنند. این روزها چالشهای شادیبخش پرستاران و پزشکان و یا کنشهایی مشابه
آن همان زیباییهایی است که اگر با واکنش سرکوبی روبهرو نشود، میتواند در
این روزهای هراس و سختی به کمک روان جمعی بیاید. باید پذیرفت جامعه
ایرانی، به واسطه بسیاری از سیاستهای سختگیرانه، غمگین و افسرده و
منفیباف شده است. او حتی به مثبتترین اتفاقات با دیده تردید مینگرد،
رفتاری که حالا باید خودمان با خودمان آن را اصلاح کنیم.