کد خبر: ۲۷۲۵
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۸:۵۹
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
دیرزمانی است که بسیاری از مفاهیم در جامعه ایران با بحران «قشری‌گرایی» روبه‌رو شده‌اند. این وضعیت در حال حاضر به نقطه‌ای رسیده که «کلیت اجتماع» را نشانه رفته است. بدین معنی که امروز ایران با «اجتماعی قشری» مواجه است.

علیرضا صدقی 

دیرزمانی است که بسیاری از مفاهیم در جامعه ایران با بحران «قشری‌گرایی» روبه‌رو شده‌اند. این وضعیت در حال حاضر به نقطه‌ای رسیده که «کلیت اجتماع» را نشانه رفته است. بدین معنی که امروز ایران با «اجتماعی قشری» مواجه است. در چنین جامعه‌ای هیچ یک از مفاهیم متعارف علوم انسانی از ژرفای لازم به منظور پیشبرد اهداف اولیه و تعیین‌شده این علوم برخوردار نیستند.
به دیگر بیان، در جامعه ایران اقتصاد، فرهنگ، سیاست، هنر، ورزش و در یک صورت کلی، اجتماع، هویت و ماهیت خود را از دست داده‌اند. چرا که به طور کلی کاربست اصلی این مفاهیم در بستری واجد حیات پویای اجتماعی قابل ردگیری، اندازه‌گیری و امتیازدهی است. حال آنکه نخستین قربانی «قشری‌گرایی» مفهوم عمیق و ژرف «زیستن» است. قشری‌گرایی تمام امور را در «سطح» خلاصه می‌کند؛ اجازه فرارفت از تعابیر و تعاریف سطحی، کم‌ارزش و کمی را نمی‌دهد و درنتیجه امکان «فهم» را از جامعه سلب می‌کند.
انذارهایی که در همین چند سال اخیر از زبان کارشناسان و جامعه‌شناسان و فعالان اجتماعی در سطوح مختلف ارائه می‌شد، آنقدر نادیده گرفته شد تا این «قشری‌گرایی» تمام ارکان اجتماع را درنوردید. ارزیابی مختصات جامعه ایران در شرایط فعلی نشان می‌دهد که بخش اعظمی از «حس‌گرهای» جامعه در برابر هر پدیده‌ نامساعدی از کار افتاده و تا مرز «بی‌تفاوتی مطلق» پیش رفته است.
بروز این وضعیت ممکن است در کوتاه‌مدت برخی از اصحاب قدرت را راضی کند، اما بی‌گمان در درازمدت ره‌آوردی جز «یاس عمومی»، «خشونت افسارگسیخته»، «ناامیدی» و «سکوت مرگبار» نخواهد داشت. تردیدی نیست که حکم راندن بر چنین جامعه‌ای فخری برای هیچ حکمرانی نیست. این خشونت می‌تواند باقیمانده «ارزش‌های تاریخی‌ـ‌اجتماعی» را هم از میان برده و زمینه را برای یک «خلاء عمومی» فراهم آورد.
بیمناکی اصلی هم از ایجاد همین «خلاء عمومی» در سطح کلان اجتماعی است. جامعه‌ای که در خلاء زندگی می‌کند در وضعیتی به غایت نگران‌کننده به سر می‌برد. این خلاء البته عارضه‌هایی هم همراه دارد. از جمله آن‌ها می‌توان به ترکیب‌های دهشتناک «یاس و سکوت» یا «نومیدی و خشونت» اشاره کرد. خلاء موجود در عرصه‌های تئوریک، علمی و آکادمیک از یک سو و عارضه‌هایی چون یاس و سکوت و نومیدی و خشونت هم از سوی دیگر، تمامی بنیان‌های «تجربیات زیسته مشترک» را از میان برمی‌دارند و تعریفی تازه و بدیع از وضعیت جامعه ایران به دست می‌دهند. این تعریف هر چه که باشد، یقینا‌ تعریف «جامعه» به مفهوم کلاسیک آن نخواهد بود. حتی نمی‌توان نسبت به بازگشت به یک جامعه توده‌ای‌ـ سنتی در ایران نیز امیدوار بود. درحقیقت مجموعه مناسبات شکل‌گرفته در جامعه و عبور از آحاد این جامعه از ارزش‌های سنتی و قومی و قبیله‌ای که در طول تاریخ مورد احترام نسل‌های مختلف بودند، اجازه این بازگشت را نمی‌دهد. با این وصف، آنچه باقی می‌ماند ممکن است هر چیزی جز یک «جامعه» باشد.
در این هنگامه فهم دلایل بروز این وضعیت بسیار حیاتی و مهم است. چرا که تنها از این معبر می‌توان از تکرار دوباره آن جلوگیری کرده و از آسیب‌های ناشی از آن کاست. در این بررسی، نمی‌توان و نباید منکر نقش ارکان مختلف حاکمیت در بروز این موقعیت در سطح عمومی کشور شد. این حاکمیت بود که مفاهیم عمیق اجتماعی را قشری کرده و به مناسباتی خرد و سطحی فروکاست. اقتصاد به برخورداری تعبیر شد و در نتیجه «رانت» در اقتصادی نفتی شکل گرفت. فرهنگ را ایدئولوژیزه کرد و پیامدش آن شد که کاربست فرهنگ از بین رفت. محیط عمومی را از چنگ جامعه بیرون کشید و درنتیجه کارکرد گروه‌های مرجع مستقل از میان رفت. ورزش را سیاسی و سیاست را به امری روزمره تبدیل کرد و بی‌شمار نمونه‌های دیگر که می‌توان بر این مدعا اقامه کرد. با این همه اما هنوز هم می‌توان به حداقل‌هایی از سوی طبقه حکمران در این وضعیت امیدوار! بود. چرا که در این میان اگر متغیر حاکمیت هم پا عرصه منازعات اجتماعی بگذارد و در هر یک از دعواهای اجتماعی موجود «طرفیت» پیدا کند، وضعیت در نهایت «خطرخیزی» قرار می‌گیرد. وضعیتی که هیچ امیدی به برون‌رفت از آن نمی‌رود. توقع آن است که حاکمیت دستِ‌کم از ورود به این منازعات خودداری کند. در این صورت شاید جامعه بتواند از پساپشت این منازعات راهی به بیرون یافته تا برخی علائم حیاتی در آن مشاهده شود. هر چند نمی‌توان امید چندانی به این جامعه داشت، لیکن باید از تمام ظرفیت‌ها برای خروج از این موقعیت ناگوار بهره جست. اصلی‌ترین راهبرد در این میانه، کاهش خشونت، تلاش به منظور تعمیق مفاهیم اجتماعی و همدلی و همراهی عمومی است. باید علاوه بر بالا بردن آگاهی‌ها، مهرورزی را در جامعه نهادینه ساخت؛ آن هم نه از سوی حاکمیت، بلکه مردم باید آگاهی و مهرورزی توامان را تمرین کنند.
نام:
ایمیل:
* نظر: