بیگمان رویدادهای آبانماه امسال ترومایی سترگ در جامعه ایران پدید آورد. تاثیرات و پیامدهای فرود آمدن این آسیبهای ناگهانی، شدید، غیرقابل کنترل و خشونتبار تا مدتها ـ شاید سالها ـ دست از دامان مردم برنخواهد داشت.
علیرضا صدقی
بیگمان رویدادهای
آبانماه امسال ترومایی سترگ در جامعه ایران پدید آورد. تاثیرات و پیامدهای
فرود آمدن این آسیبهای ناگهانی، شدید، غیرقابل کنترل و خشونتبار تا
مدتها ـ شاید سالها ـ دست از دامان مردم برنخواهد داشت. افزون بر این،
برخی رخدادهای آبانِ خونینِ امسال پا را فراتر گذاشته و رنگ فاجعه به خود
گرفته است. آنجا که مرگ میان پدران و مادران و فرزندان و همسران فاصله
انداخته، با هیچ مرهمی التیام پیدا نمیکند. تنها شاید گذر زمان و کهنهشدن
این زخمهای ژرف، آرامآرام از شدت فاجعه قدری بکاهد.
در چنین شرایطی
که به اعتراف بسیاری از مسئولان کشور، تردیدی در وقوع آن نیست، کلیه
شخصیتها، چهرهها، مسئولان، دستاندرکاران نظم و امنیت و تریبونهای رسمی
حاکمیت باید از پروتکلهای یکسان و قابل اتکایی تبعیت و پیروی کنند. عنصر
محوری این پروتکل هم بدون تردید باید بر آرامسازی فضا، جلوگیری از
دوقطبیسازی و دلجویی از آسیبدیدگان استوار باشد. در چنین موقعیتی میتوان
امیدوار بود که شاید کمی از التهاب و بغض و خشم فروخورده آسیبدیدگان
کاسته شود.
مسئلهای که به نظر میرسد بسیاری از کارشناسان! و مسئولان!
به آن توجهی ندارند و بیمهابا درخصوص اصل و فرع رخدادهای آبانماه
اظهارنظرهایی به غایت غیرمسئولانه میکنند. یک روز، یکی خونهای ریختهشده
را حجامت نظام میخواند و فردای آن، دیگری در پاسخ به اینکه چرا به سر
شلیک کردید، میگوید خب به پا هم شلیک کردیم. روز بعد آن دیگری درصدهایی
بیمبنا ارائه میکند و باز مسئولی دیگر، به طور رسمی اعلام میکند من
دستور دادم که شلیک کنید.
این همه، نشان میدهد که گویندگان این عبارات
یا نمیدانند که چه میگویند؛ یا بخش قابل توجهی از جامعه را عامل بیگانه و
نفوذی و مزدور میدانند یا عامدانه قصد دارند تا از آرامشدن فضا جلوگیری
کنند. چنانچه تحلیل نخست صحیح باشد، نشان میدهد که این گروه دستِکم از
«تقوای گفتار» بیبهرهاند. چراکه در باب موضوعی سخنفرسایی میکنند که
شناختی از آن ندارند و نمیدانند چه تبعات سنگینی را بر مجموعه حاکمیت و
جامعه بار میکنند. این بیبهرهماندن از «تقوای گفتار» بیماری فراگیری است
که بسیاری از «شبهکارشناسان حرّاف» و «حرافان کارشناسنما» از آن رنج
میبرند. گویا قرار است که این عده در هر مسئله و موضوعی دهان باز کنند و
زبانشان بسان تیغی تیز روح جمعی مردم را بخراشد.
در صورت صحت مدعای دوم
مبنی بر اینکه بخش قابل توجهی از جامعه بیگانه و نفوذی و مزدور باشند هم
وضع به غایت نگرانکننده و خطرآفرین است. زمانی که مسئولان نهادهای رسمی
امنیتی در کشور اعلام میکنند که در 28 استان درگیری شدید رخ داده یا
مجموعه اعتراضها را به جنگی جهانی تشبیه میکنند، نشان میدهد که بخشهای
مختلفی از آحاد جامعه در این اعتراضها حضور داشتهاند. حال چطور این
کارشناسان به خودشان اجازه میدهند که این حجم به نسبت وسیع از جامعه ایران
را عامل بیگانه، نفوذی و مزدور بخوانند؟ چه کسی این نمایندگی را به آنها
داده است تا شاقول و معیار سنجش نفوذ در کشور باشند؟ با این اوصاف، باید
نسبت به خاستگاه و اهداف این دست تحلیلگران هم به دیده تردید نگریست؛
چراکه تحلیل آنها بیش از هرچیز، روحِ جمعی جامعه را نشانه گرفته است و
این همان چیزی است که دشمن میخواهد.
اما اگر به صورت عامدانه قصد دارند
تا از آرامشدن فضا جلوگیری کنند، باید دید سر در سودای کجا دارند. شکی
نیست که هیچیک از مسئولان نظام از عالیترین مقام تا مدیران کلان اجرایی
کشور، در پی آن نیستند که فضای اجتماعی ایران ملتهب بماند. نتیجه آن میشود
که این گروه با واسطه یا بیواسطه به دشمنان این مرزوبوم وابستهاند و
سعی میکنند اهداف آنها در ایران تحقق یابد.
حداقلِ انتظار از مسئولان و
کارشناسان در کشور این است که اگر مرهم و دوایی برای این دردها ندارند یا
نمیخواهند مداوایی صورت گیرد، حداقل نمک بر زخمِ زخمخوردگان نپاشند و
اجازه دهند قدری این آسیبها التیام یابد. یا به اندازهای که میتوانند
«سخن نگفتن» را بیاموزند. قرار نیست هر کسی، در هر موردی، به هر بهانهای و
از هر تریبون و فرصتی، برای لفاظی و فحاشی و نمکپاشی استفاده کرده و بهره
ببرد. این همه یعنی، مسئولان و کارشناسان سوار بر ماشین قدرت در ایران
باید «آداب سخن نگفتن» را بارها و بارها روخوانی کنند تا وضع را از آنچه
هست بدتر نکنند.