کد خبر: ۲۰۶۶
تاریخ انتشار: ۰۴ آذر ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۶
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
برخی انبوه حوادث در کشورهایی نظیر ایران را نتیجه موقعیت جغرافیایی می‌دانند و برخی دیگر، آن را به جبر تاریخی سرزمین‌هایی از این دست نسبت دهند. دلیل هرچه که باشد، در ماهیت رخدادهایی از جنس «تنش‌های رادیکال اجتماعی» تفاوتی ایجاد نمی‌کند.

علیرضا صدقی

برخی انبوه حوادث در کشورهایی نظیر ایران را نتیجه موقعیت جغرافیایی می‌دانند و برخی دیگر، آن را به جبر تاریخی سرزمین‌هایی از این دست نسبت دهند. دلیل هرچه که باشد، در ماهیت رخدادهایی از جنس «تنش‌های رادیکال اجتماعی» تفاوتی ایجاد نمی‌کند. تضعیف انسجام اجتماعی، عصبیت افسارگسیخته، بی‌اعتمادی به نهادهای قدرت، سلب اطمینان از ساختار حاکمیت، تخریب اموال عمومی، خون‌های به هدر رفته و... همه‌وهمه بخشی از پیامدهای ناگوار این تنش‌های رادیکال اجتماعی است.
ساده‌ترین مواجهه با چنین مسائلی «فرافکنی» و «بیگانه‌انگاری» نسبت به عناصر حاضر در این تنش‌ها است. هرچند نمی‌توان منکر شد که در جامعه‌ای مانند ایران، دشمنی‌های بزرگ و کوچک تاریخی و جغرافیایی نقشی کم‌نظیر و بلکه بی‌نظیر در ساماندهی بحران‌ها و تنش‌ها ایفا می‌کنند. دشمنی‌هایی که گاه ممکن است ریشه در خارج از کشور هم داشته باشند. اما پرسش اصلی اینجاست که چطور می‌توان باور کرد این حجم انبوه از افراد ناراضی ریشه در کشورهای بیگانه و متخاصم دارند؟ آیا آن‌ها توان ساماندهی و سازماندهی نیروهای درون کشور در این حد وسیع را دارند یا تنها به موج‌سواری بر خیل اعتراض‌ها بسنده می‌کنند؟ آیا همه آن‌ها که برخوردی معترضانه نسبت به یک تصمیم حاکمیتی دارند، عوامل و دست‌نشانده‌های بیگانگان هستند؟ و از همه مهم‌تر آن که آیا حاکمیت می‌تواند مدعی شود که تمام تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌هایش در عرصه‌های گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، عاری از هرگونه خطا و اشتباهی بوده است؟ آیا وقت آن نرسیده است تا تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان شهامت به خرج داده برای یکبار هم که شده پای در میدان قهرمانانه اقرار به اشتباه بگذارند؟ یا اینکه متصورند همواره و همیشه با بهترین شیوه‌ها، نیک‌ترین و اثربخش‌ترین تصمیم‌ها را برای اداره کشور اخذ کرده‌اند، و مردم از روی گمراهی، نادانی یا ضلالت، قدرت فهم و درک صحیح این تصمیم‌ها را ندارند؟
به نظر می‌رسد بازخوانی چندباره این پرسش‌ها تنها راه برون‌رفت حقیقی از تنش‌های رادیکال اجتماعی باشد. نباید فراموش کرد که جامعه «کالبدی بی‌جان» نیست. جامعه را باید به مثابه «موجودی زنده» و دارای حیات بررسی کرد. موجودی که برای بقا می‌جنگد، به حفظ حیات می‌اندیشد و از مرگ بیزار است. این همه یعنی جامعه در برابر هر «کنشی»، «واکنشی» درخور خواهد داشت. واکنشی که گاه می‌تواند از کنترل و اراده نهاد قدرت خارج شود و رنگ و بویی به غایت خطرناک به خود بگیرد.
واکنش‌هایی از این قبیل را می‌توان در سنجه قیاس تنش‌های اجتماعی معاصر کشور سنجید. در فرآیند اعتراض‌های مدنی در ایران طی دو دهه گذشته، روندی معنادار و نگران‌کننده طی شده است. روندی که نشان می‌دهد بدنه معترضان دچار دگردیسی‌های بنیادین شده و مسیر به سمت و سویی خطرخیز در حرکت است.
حجم خشونت‌ها، تعداد کشته‌ها، سطح پراکندگی‌ها و میزان مقابله به مثل‌ها نشان می‌دهد که معترضان امروز در هیچ طبقه و گروه اجتماعی قابل جمع نیستند. گمان می‌رود معترضان آبان 1398 جمعیت قابل ملاحظه‌ای از توده‌ها و مخلوطی از طبقات اجتماعی متکثر ـ از طبقات متوسط تا طبقات فرودست ـ را شامل می‌شدند. گروه‌هایی که هرکدام به بهانه‌ای به خیابان‌ها آمدند. در حقیقت بنزین بهانه‌ای شد تا مطالبات انباشته این گروه‌های اجتماعی جایی برای ظهور و بروز پیدا کند و مسیری برای تخلیه آن‌ها یافت شود.
در این میان، عده‌ای که در طول 40 سال گذشته هم همواره بر طبل خشونت و نزاع داخلی می‌کوبیدند، احتمالا به میدان آمدند و نتیجه آن شد که شد. خسارت بی‌سابقه به اموال عمومی، از بین رفتن ساختمان بانک‌ها و اماکن عمومی در بسیاری از شهرها، درگیری در 28 استان کشور و کشته‌شدگانی که آمار دقیقی از آن‌ها وجود ندارد.
به این مجموعه باید خرده‌روایت‌های غیررسمی و نامعتبر را هم افزود. حال تصمیم‌گیران باید مشخص کنند نسبت هزینه ـ فایده این تصمیم چه بود؟ و چطور می‌خواهند این زخم‌های کهنه و ناسور را التیام بخشند؟ شاید لازم باشد تا بار دیگر بر آن‌چه در هفته گذشته بر کشور رفته است، نظر افکنند و موضوع را بیرون از چارچوب‌های سنتی به نظاره بنشینند. آن‌ها باید روایت‌ها و خرده‌روایت‌های مردم را به طور دقیق بشنوند و مرهمی برای آن‌ها بیابند. کوفتن بر طبل «فرافکنی» و «بیگانه‌انگاری» هیچ دردی را که دوا نخواهد کرد، هیچ؛ بلکه مطالبات را به بغضی فروخورده تبدیل می‌کند که در آینده‌ای نه‌چندان دور دوباره سر باز می‌کند و این‏بار معلوم نیست کجای کالبد جامعه را نشانه می‌گیرد و چه بخش‌هایی را از کار می‌اندازد.
تردیدی نیست که مسئولان و تصمیم‌سازان باید از آن‌چه گذشته است «تجربه‌اندوزی» کنند چرا که تجربه نشان داده، «خاطره‌بازی» با این رویدادها چاره کار نیست.
نام:
ایمیل:
* نظر: