اين روزها در محافل اصلاحطلبي بيش از همه چيز بحث ارائه ليست و چگونگي حضور در انتخابات مجلس مطرح است، اما آنچه بر انتخابات و چگونگي ليست بستن اصلاحطلبان مقدم است اينکه اين جريان سياسي از سوي مسئولان و نهادهاي موثر به رسميت شناخته شود.
اين روزها در محافل
اصلاحطلبي بيش از همه چيز بحث ارائه ليست و چگونگي حضور در انتخابات مجلس
مطرح است، اما آنچه بر انتخابات و چگونگي ليست بستن اصلاحطلبان مقدم است
اينکه اين جريان سياسي از سوي مسئولان و نهادهاي موثر به رسميت شناخته شود.
واقعيت مطلب اين است که اگر قرار باشد چهرههاي صاحب صلاحيت، شاخص و مؤثر
در جريان اصلاحطلبي در انتخابات تاييد صلاحيت نشوند و به دنبال آن مجلس
ضعيفي شکل بگيرد که مقدمه انتخابات رياست جمهوري است، شاهد تکرار همان
رويههاي مرسوم در انتخابات 94 و عملکردهاي ضعيف و پر انتقاد خواهيم بود.
بهنظر ميرسد آنچه از دوره قبل انتخابات مجلس و حتي از رياست جمهوري آقاي
روحاني براي اصلاحطلبان به ارث رسيده در واقع جرياني است که به نام
اصلاحطلبان و به کام ديگران است و يا حضور چهرههاي ضعيف و غير کارآمد
اصلاحطلبي را داريم که در هر صورت هزينه آن را پرداختيم، اما فايدهاي از
آن نبرديم. بدين معني که مردم اصلاحطلبان را پيروز ميدانند اما در واقع
اراده اصلاحطلبي در اين ساختار وجود ندارد. امروز در مجلس و دولت ارادهاي
براي اصلاحات وجود ندارد. البته اين رويکرد که اگر شوراي نگهبان به هر
دليل يکسري چهرههاي اصلاحطلب را تاييد نکرد اصلاحطلبان به امر انتخابات
ورود نکنند امري است شايسته تفکر و بررسي بيشتر. مسلما در انتخابات پيش رو
بازهم کانونهاي مصلحتانديش و کساني که فکر ميکنند اصلاحطلبان حتما بايد
در قدرت حضور داشته باشند تا بتوانند تاثيرگذار ظاهر شوند فعال خواهند شد و
بازهم در غياب اصلاحطلبان اصلي اصلاحطلبان بدلي را خواهند تراشيد و در
ليستها قرار خواهند داد. مگر دوره گذشته که ليست اميد شکل گرفت افراد حاضر
در ليست به اسم اصولگرا در ليست قرار گرفتند؟ اينها عمدتا در نگاهي
مصلحتانديشانه يا تغيير فاز داده و اصلاحطلب شدند يا بهاسم اعتدال و
دولت به ليست اضافه شدند. تا زماني که با مجموعههاي موثر در مورد حضور
اصلاحطلبان بحث جدي صورت نگيرد، اين مسائل کارآمدي نخواهد داشت. در اين
دور آينده نيز اصلاحطلبان ضعيفتر تاييد صلاحيت ميشوند و به هر حال با
توجه به عملکرد فراکسيون اميد و مجموعه دولت بخش عمدهاي از آراي
اصلاحطلبان خاموش بوده و بعيد است پاي صندوقهاي راي حاضر شوند. طبيعتا و
بدون شک توازن در انتخابات پيش رو به نفع جريان اصولگرايي و جريانهاي نو
ظهور رقم خواهد خورد، مگر اينکه اتفاق جديتري رخ دهد. اگر قرار است جريان
اصلاحات در انتخابات حضور داشته باشد و نيروهاي اصلي و کارآمد آنها نتوانند
در صحنه حضور پيدا کنند چه اصراري است که با افراد درجه 2 و درجه 3 در
انتخابات حاضر شويم؟ مگر اينکه معتقد باشيم به هر حال بايد در قدرت حضور
داشته باشيم که اين به هيچ وجه امر درستي نيست. چراکه اگر برگرديم به دوم
خرداد، انگيزه حضور رئيس دولت اصلاحات هويت بخشي به يک جريان سياسي بود نه
الزاما پيروز شدن، اما امروز افرادي که هيچ ثمري براي جريان اصلاحات ندارند
و چهار سال در مجلس در مقابل بسياري از اتفاقات صورت گرفته سکوت کرده
بودند در جريان اصلاحات رخنه کردند و بازهم براي انتخابات پيش رو ميخواهند
ميانداري کنند. برخي احزاب که براي تشکيل مجمع و کنگره کارگران را از سر
خيابان ميآورند شرکت ميدهند بعدها پيشاني اصلاحات ميشوند. ما با اينها
ميخواهيم چه اتفاق و کارکردي را رقم بزنيم؟ حتي اگر جريانات ديگري از
اصولگرايي پيروز باشند ميتوانيم در بين افکارمان بهعنوان مطالبهگر نقش
جديتري داشته باشيم تا چهرههاي بيخاصيت را به مجلس و دولت بفرستيم و
توجيهگر آنها باشيم. آنطور که امروز از فحواي سخن برخي از بزرگان اصلاحات
شنيده ميشود اين اتفاق مجدد خواهد افتاد و افراد فرصت طلب به اسم آدمهاي
معتدل مجددا در ليست اصلاحطلبان قرارخواهند گرفت. حضور مستقل و
اصلاحطلبانه از حرفهاي برخي چهرههاي اصلاحطلب مثل بهزاد نبوي برداشت
نميشود، اما آنطور که آقاي تاجزاده و حجاريان ميگويند ميتوان با هويت
مستقل وارد انتخابات شد.