دو روز گذشته رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران بخش قابل توجهی از موضوع سخنرانیهایشان در هفتادوچهارمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد را به یکدیگر و روابط میان این دو کشور اختصاص دادند.
علیرضا صدقی
دو روز گذشته رئیسجمهوری
ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران بخش قابل توجهی از موضوع
سخنرانیهایشان در هفتادوچهارمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد را به
یکدیگر و روابط میان این دو کشور اختصاص دادند.
سخنرانیهایی که هرکدام
در دکترینی جداگانه که تنافری موضوعی و منظومهای داشتند، صورت گرفت.
رئیسجمهوری ایالات متحده همانند ادوار گذشته با بزرگنمایی و در برخی مواقع
وارونه جلوهدادن حقایق سعی کرد ذهن رهبران حاضر در نشست را نسبت به ایران
بدبین کند. ضمن آنکه باز هم بر تمایلش نسبت به گفتوگو با مسئولان ایرانی
تاکید کرد. در سوی دیگر و کمتر از 24 ساعت پس از سخنرانی ترامپ، این بار
نوبت به روحانی رسید که مواضع رسمی جمهوری اسلامی ایران را به گوش رهبران
دنیا برساند. او نیز با تاکید دوباره بر مواضع کشورمان، حضور آمریکا در
منطقه را موجب اخلال در نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری منطقهای دانست و
آغاز هرگونه گفتوگو با ایالات متحده را منوط به بازگشت این کشور به برجام
کرد.
در این میان اما میتوان مسئله سخنرانی دو رئیسجمهوری را از منظری
غیرمتعارف و معمول هم موردنظر قرار داد. فارغ از مسائل و گرههای کور
موجود در روابط میان ایران و آمریکا و با فاصلهگذاری معنیدار از روند
تحولات و اتفاقات منطقهای و بینالمللی، میتوان این مسئله را از زاویه
تنافر مفهومی در گفتوگوها به بحث نشست. مسئله آنجاست که به نظر میرسد
برخی از سیاستمداران حال حاضر ـ که از قضا و متاسفانه روزبهروز بر
تعدادشان هم افزوده میشود ـ از دنیایی دیگر آمدهاند.
گویی آنها از
دنیای شعارهای عوامفریبانه، نژادپرستانه و راستگرایانه ترجمانی تازه به
دست میدهند و از قضا در موضع مخالفت با همین شعارها، زمینه را برای تحقق
هر چه بیشتر آنها فراهم میآورند. رئیسجمهوری آمریکا در سخنانش سعی
میکند فاصلهای جدی میان مردم ایران و حاکمیت ایران را بازتاب دهد. حال
آنکه این فاصله هیچ نمود عینی، بیرونی و قابل اندازهگیری ندارد. مگر
میتوان در مورد یک حاکمیت که بسیاری از نهادهای آن از نظام انتخاباتی ـ با
همه محدودیتهای موجود ـ برمیآیند، چنین مدعایی داشت. مگر میشود حاکمیت
در ایالات متحده را از مردم آن جدا کرد و فشار بر حاکمیت را فشار بر مردم
ندانست.
این ادعای عجیب و باورنکردنی که به عنوان یکی از اصلیترین
دالهای سخنرانی ترامپ مطرح میشود، نتایج حاصله را بیاعتبار میکند. در
حقیقت با این مفروض غلط که مسیری به خطا را میپیماید، نمیتوان و نباید
انتظار نتیجه و تحلیلی صحیح داشت.
در سوی دیگر، حسن روحانی سعی میکند
دنیا را متوجه نقش مخرب خروج ایالات متحده از برجام کند. او با ادبیاتی
دوگانه که هم به مسئله پایبندی ایران به معاهدات بینالمللی توجه دارد و هم
لحنی تهدیدآمیز را چاشنی خود کرده است، تلاش میکند تا امتیازی حداکثری از
جامعه بینالملل برای کشورش کسب کند. نکتهای که سخنرانی روحانی به چشم
میخورد، عدم ارائه یک برنامه مدون، یا طرح آن در این سطح بود. شاید اگر
روحانی میتوانست طرحی روشن یا پیشنهادی مشخص برای عبور از این بحران ارائه
کند، میتوانست شاهد یارگیری موثرتر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد باشد.
با
این اوصاف، تصور میشود که دو رئیسجمهوری در دو دنیای متنافر با یکدیگر
سخنرانی کردند. گویی آنها از منظومههایی جداگانه آمده بودند و روندها و
روالهایی به کلی دیگرگون با یکدیگر داشتند. در این بستر است که باید برای
آینده دنیا نگران بود.
نگرانی نه نسبت به مسئله ایران؛ چرا که این بحران
نیز سرانجام تمام خواهد شد و شرایط به حالت عادی باز خواهد گشت. اما باید
برای آینده دنیایی که رهبران آن حرف یکدیگر را نمیشنوند و حتی
مصیبتبارتر، نمیفهمند، نگران بود. دنیایی که همدلی، همزبانی، همراهی و
تلاش برای کاستن فاصلهها در آن معنایی ندارد، دنیایی به غایت هولناک و
ترسآور خواهد بود. نشانههای عینی و تجربی چنین وضعیتی به سادگی قابل
مشاهده است. عقبنشینی رهبران دنیا از معاهدات زیستمحیطی، دستورالعملهای
صلحطلبانه و... همهوهمه نشانههای بروز این وضعیت در سپهر سیاست در عرصه
جهانی است.
به نظر میرسد کشورها هم در رقابتی ابلهانه سعی میکنند تا
چهرههایی رادیکال را راهی نهادهای قدرت کنند تا جایی که حتی میتوان
انتظار نبردی جهانی و فراگیر را در آیندهای نزدیک داشت. اگر جنگی هم صورت
نگیرد سوراخهای بیشماری در این کشتی بدون گفتوگو و مفاهمه پدید خواهد
آمد. سوراخهایی که میتواند دنیا و زمین ما را به قعر تباهی و نابودی
بکشاند. باید برای چنین دنیایی نگران بود!