کد خبر: ۱۴۳۱
تاریخ انتشار: ۳۱ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
«این روزها کتاب اوضاع خوبی ندارد». این جمله را چند سالی است که مدام از اهالی فرهنگ می‌شنویم. اما هر سال اوضاع کتاب بهتر که نمی‌شود هیچ، بدتر هم می‌شود. حالا با گرانی کاغذ حتی ماجرا پیچیده‌تر هم شده.

فاطمه امین‌الرعایا
«این روزها کتاب اوضاع خوبی ندارد». این جمله را چند سالی است که مدام از اهالی فرهنگ می‌شنویم. اما هر سال اوضاع کتاب بهتر که نمی‌شود هیچ، بدتر هم می‌شود. حالا با گرانی کاغذ حتی ماجرا پیچیده‌تر هم شده. در چنین شرایطی شنیدن خرید و فروش کتاب، شوک بزرگ‌تری به اهالی فرهنگ وارد کرده است. اما به واقع تا چه زمانی قرار است شاهد چنین اتفاقات ناگواری در حوزه فرهنگ باشیم؟
«خرید کتاب هر کیلو 600 تومان» این عبارت روی کاغذی بر شیشه یکی از مغازه‌ها نصب شده است. جواد علیزاده، کارتونیست، این تصویر را در اینستاگرامش منتشر کرده و در توضیح آن نوشته است: «غلبه اقتصاد ناسالم بر فرهنگ یعنی اینکه کتاب بر اساس وزن کاغذش سنجیده شود نه وزن و اعتبار نویسنده‌اش!/ عکس تزئینی یا فوتوشاپ نیست. کاملا حقیقت دارد و در ویترین مغازه‌ای به شکل چشم‌نوازی، چشم‌ها را آزار می‌دهد». این عکس، نشان از یک واقعیت تلخ دارد، همان که علیزاده به آن اشاره کرده. انگار دیگر کسی برای کتاب ارزش و حرمتی قائل نیست و با آن تنها مثل یک کالای تاریخ مصرف‌دار برخورد می‌کنند، انگار که کتاب یک تن تاریخ مصرف گذشته باشد که دیگر قابل استفاده نیست و باید دورش انداخت، انگار نه انگار که در این کشور کتابخانه‌هایی خالی چشم‌انتظار یک کتاب هستند، انگار که در روستاهای دورافتاده کودکی منتظر هیچ کتابی نیست تا اوقات فراغتش را پر کند و نخ خیال‌بافی‌هایش را به آن گره بزند و در دنیای خیالی‌اش غرق شود. قاعدتا بعید است چنین کتاب‌هایی قرار باشد دوباره خوانده شود، اینکه چه سرنوشتی در انتظار این کتاب‌های کیلویی است، نمی‌دانیم اما باید به این پرسش مهم پاسخ داد که چه شد که به اینجا رسیدیم؟ چه شد که وزن کاغذ از وزن محتوا مهم‌تر شد؟ چه شد که وزن کتاب از آنچه در آن نوشته شده، باارزش‌تر شد؟ فرید قدمی، نویسنده و مترجم معتقد است در اوضاع امروز ادبیات حتی شاید بتوان گفت همین 600 تومان هم برای هر کیلو کتاب زیاد است. او به «ابتکار» می‌گوید: در دو دهه اخیر صنعت کتاب‏سازی از چند جهت در کشور رشد چشمگیری داشته است. در حوزه ادبیات، یکی از دلایل، ایجاد آگاهی کاذب در عموم مردم است به طوری که همه فکر می‌کنند همه چیز را می‌دانند و باید این آگاهی را تبدیل به پول کنند. بنابراین شروع می‌کنند به کتاب نوشتن. یکی از پیام‌هایی که در فضای مجازی زیادی با آن روبه‌رو می‌شوم این است که جوانان و نوجوانانی حدودا 20 ساله می‌گویند که ما در حال نوشتن رمانی هستیم که خیلی خوب است و دنیا را تکان می‌دهد اما وقتی از او می‌پرسم چند کتاب خوانده‌ای، کلا 10 کتاب هم نخوانده. این آگاهی کاذب باعث تولیدات عجیب و خنده‌داری در حوزه ادبیات شده است. برخی از این کتاب‌ها ارزش خواندن ندارند.
او درباره علت دیگر این اتفاق این‌گونه می‌گوید: از سوی دیگر دولت احساس کرده درگیر یک نبرد ایدئولوژیک با روشنفکران است و به‌دنبال آن هزینه زیادی برای انتشار کرده است که در برخی موارد کیفیت لازم را ندارد و ناشران دولتی یا آنان که دولت حامی آنان است، این آثار را منتشر می‌کنند و بازار پر از این کتاب‌ها است.
قدمی ادامه می‌دهد: همچنین بسیاری از مخاطبان حرفه‌ای و علاقه‌مندان واقعی کتاب به سمت ادبیات ترجمه رفته‌اند چون دیده‌اند ادبیات فارسی این روزها تبدیل شده به یک اتفاق بی‌سروته که نویسندگان بی‌سواد در آن رمان می‌نویسند. به همین دلیل برخی ناشران به سمت ترجمه آثار خارجی به شکلی وحشتناک روی آورده‌اند. هر روز آثار ترجمه بسیاری منتشر می‌شود که برخی از آنها اصلا قابل خواندن نیست. جالب این است که بسیاری از این آثار برجسته هم می‌شوند. آثاری که در هر صفحه 5-6 اشتباه ترجمه دارند، به عنوان پرفروش‌ترین آثار ترجمه شناخته می‌شوند. وقتی مخاطب عادی یکی از کتاب‌ها را می‌خواند با خودش می‌گوید من بهتر از این می‌توانم بنویسم و بنابراین خودش شروع می‌کند به نوشتن و اینگونه کتاب‌ها منتشر می‌شود.
این منتقد ادبی معتقد است فقدان پایگاه انتقادی در ایران یکی از آفت‌هایی است که به وضعیت آشفته ادبیات و کتاب دامن زنده است. او می‌گوید: روزنامه‌ها و مجلات که باید پایگاه نقد باشند، عملا تبدیل شده‌اند به ابزاری در دست چند ناشر خاص و تنها برای چند ناشر خاص تبلیغ می‌کنند. در صورتی که وظیفه رسانه، انتقاد است نه اینکه تریبونی برای تبلیغ چند ناشر مشخص شوند. از سوی دیگر وقتی یک نویسنده به عنوان یک نویسنده مستقل کار می‌کند چون متعلق به پروپاگاندای موجود نیست، همین رسانه‌ها شروع به تخریب او می‌کند. من همین تجربه را در چند وقت اخیر درباره «اولیس» داشتم. همه این موارد دست در دست هم داده‌اند که ادبیات در ایران تبدیل به یک کالای مبتذل شود و من فکر می‌کنم حتی کیلویی 600 تومان هم برای چنین کالایی زیاد باشد!
اما راه برون‌رفت از این وضعیت چیست؟ چگونه می‌توان دوباره ادبیات را به روزهای اوج رساند؟ قدمی می‌گوید: مشکلات بسیار است. ما نیاز به شکل‌گیری فضای انتقادی داریم و این فضا نیازمند رسانه آزاد است که وجود ندارد. ما چند مجله و روزنامه داریم که اکثر کسانی که در آنها دست‌اندرکار هستند یک تیم حدودا 10 نفره هستند که خودشان هم به‌ظاهر طرفدار رسانه آزاد هستند اما عملا کسانی هستند که از انحصار برخوردار هستند و در این فضا اصولا تفکر انتقادی شکل نمی‌گیرد.
او بهبود اقتصاد را یکی از راه‌های گذر از بحران فعلی می‌داند و می‌افزاید: در نوشته‌ای خواندم، فردی در آمریکا بررسی کرده بود که هر زمان بحران اقتصادی افزایش می‌یابد، تعداد نویسندگان هم بیشتر می‌شود. در ایران هم این اتفاق رخ می‌دهد. کسی که می‌تواند بازاریاب یا تکنیسین خوبی باشد یا در هر شغل دیگری موفق شود وقتی می‌بیند بازار اقتصاد آشفته است و در شغل خودش نمی‌تواند به خوبی فعالیت کند، دچار احساس نویسنده بودن می‌شود و همه شروع می‌کنند به تولید کتاب. امروز می‌بینیم که صنعت دچار مشکل شده اما بازار ما پر است از کتاب‌های مهندسی. چون همه مهندس‌ها روی آورده‌اند به نوشتن کتاب، یا خیلی‌ها مشغول تدریس هستند و به عبارت دیگر استفاده صنعتی از علم کنار رفته و فقط علم به شکل‌های متقاوت ترویج می‌شود.
قدمی ادامه می‌دهد: نخبه‌ها نیز ترجیح می‌دهند به سمت وضعیت اقتصادی بهتر بروند و افرادی که در ادبیات نخبه و مستقل هستند کمتر می‌توانند از طریق ادبیات زندگی خود را اداره کنند چون درآمد کافی از این راه تامین نمی‌‌شود چون برخی رسانه‌ها و ناشران به راحتی می‌توانند آثار ضعیف را پررنگ کنند و سودآوری اقتصادی برای این آثار ترتیب دهند و از آن سو می‌توانند یک اثر ویژه را به سمت محاق ببرند که نویسنده و مترجم آن چنان دچار مشکل شود که دیگر نتواند در آن مسیر ادامه دهد و به سمت شغل دیگری برود.
از آنچه این روزها بر سر ادبیات می‌آید، چنین نتایجی هم عجیب نیست و مشخص نیست که عاقبت این ادبیات که با خون دل نویسندگان بسیار بزرگی به ما ارث رسیده، چه خواهد شد...
نام:
ایمیل:
* نظر: