هفته گذشته تغییرات مهمی در کاخ سفید رخ داد. جان بولتن مشاور امنیت ملّی رئیسجمهور آمریکا با یک استعفای اجباری از کار برکنار شد. این تغییر و گمانهها پیرامون عوامل و تبعاتِ آن، در صدرِ اخبار هفته گذشته بود. جان بولتن در پختوپز تصمیماتِ خشنِ کاخ سفید در سیاست خارجی نقش مهمی داشت. او یک جنگطلبِ تمامعیار است.
محمدعلی وکیلی
هفته گذشته تغییرات مهمی
در کاخ سفید رخ داد. جان بولتن مشاور امنیت ملّی رئیسجمهور آمریکا با یک
استعفای اجباری از کار برکنار شد. این تغییر و گمانهها پیرامون عوامل و
تبعاتِ آن، در صدرِ اخبار هفته گذشته بود. جان بولتن در پختوپز تصمیماتِ
خشنِ کاخ سفید در سیاست خارجی نقش مهمی داشت. او یک جنگطلبِ تمامعیار
است. در واقع بولتن در جنگطلبی صاحب شناسنامه و کارنامه است. حتماً
سختگیریهای آمریکا در این چند سال بیارتباط با او نیست. همزمان با این
تغییر، شایعه شد که ترامپ با پیشنهاد ماکرون جهت ایجاد خط اعتباری موافقت
کرده است. این پیشنهاد، بخشی از شرایط ایران بود که در صورت صحت این خبر،
یعنی آمریکا بخشی از شرایط ایران برای مذاکره را پذیرفته است. البته هنوز
به طور رسمی این اخبار تایید نشده است، اما حتماً این تغییرات فضا را تا
حدودی مثبت خواهد کرد.
با این حال، برای رسیدن به توافق این میزان از
تغییرات، کافی نیست. در واقع، گذشته از مشکل تاریخی ما با آمریکا در این
چهار دهه، چند سال است که گِرهِ عظیمی در روابط ما با آمریکا افتاده است.
مسئله ای که ما را تا نزدیکترین فاصله به جنگ بُرد. این مسئله تنها محصول
حضورِ بولتن نبود که با رفتنش حل شود. مسئله محصولِ نوع نگاهی است که کاخ
سفید به مناسبات بینالملل دارد. دولت حاضر در آمریکا، تخمین درستی از
قدرتهای منطقه ندارد. این دولت حتی دریافت دقیقی از روابط بینالملل و
آثار اعمال و رفتارها در سیاست خارجی ندارد. این جهالت در کنار خوی شدید
سلطهگری، پارادایم حاکم بر کاخ سفید را جنگطلب کرده است. در واقع اگر
ترامپ وعده جمع کردنِ بساط جنگهای آمریکا را نداده بود و موضوع برایش
حیثیتی نشده بود، این نگاه، این دولت آمریکا را تا کنون به حداقل سه جنگِ
ویرانگرِ دیگر در این سه سال کشانده بود. دقیقاً مشکلِ ناکارآمدیِ سیاست
خارجی ترامپ همین است. سیاستهای دولتش تنشزا است ولی همزمان هم نمیخواهد
بجنگد! مشخص است که این نگاه یا به جنگِ ناخواسته میانجامد یا عملاً به
یک دیپلماسیِ ظاهری و ناکارآمد و بدون دستاورد تبدیل خواهد شد. اکنون یک
دولت بیدستاورد در سیاست خارجی بر دستان ترامپ باد کرده است. این نکته را
پارهای از سیاستمداران آمریکایی نیز به ترامپ گفتهاند که کاخ سفید دچار
آشفتگی راهبردی است. این آشفتگی برخلافِ آنچه ترامپ خود پاسخ میدهد که این
امر باعث میشود رقبای ما گیج شوند، باعث تولید ضدکارکرد در سیاست خارجی
آمریکا شده است. از یک طرف پارادایم مسلط بر سیاستهای آمریکا، جنگطلبی
است و از طرف دیگر ترامپ وعده داده و دوست دارد بدون جنگ مسائل خارجیاش را
حل کند؛ این امر نشدنی است. با پارادایم موجود، آمریکا آمادگی تامین کفِ
خواستههایی که بتواند منجر به توافق با هر گروه یا کشوری بشود را ندارد.
لذا با این پارادایم نه با ایران به توافق میرسد نه با هیچ کشور دیگری؛
آنچنان که این سه سال نیز نتوانسته است!
درست است که فلسفه وجودی ما
ستیز با آمریکا نیست و حتما علیالاصول در حکمرانی ما سرنوشت مردممان
مهمتر از مبارزه جهت عوض کردنِ نظم جهانی است. اما بخشی از رفاه و آسایشی
که آمریکا از مردم ایران سلب کرده است، در این شرایط قابل بازگشت نیست.
برای مذاکرهای که به نفع مردم ایران باشد شرایط باید عوض شود. در واقع،
در چنین شرایطی، منافع ملّی ما تامین نمیشود. حتماً باید تغییرات جدیتری
در آمریکا رخ دهد. آمریکا باید بپذیرد برای یک توافق، باید هم امتیازات
اقتصادی و هم امتیازات سیاسی را بر نهجی که کمترین معترض را داشته باشد
تقسیم کند. این را باید درک کنند که مدلی که با عربستان و امارات رفتار
میکند عمومیتپذیر نیست. نمیتوان با کشوری مثل ایران، مختصری امتیاز
اقتصادی داد و تمام امتیازات سیاسی و نظامی را درو کرد. با خیلی از کشورها،
دیگر نمیتوان با این مدل رفتار کرد. ترامپ باید برای تقسیم امتیازات
سیاسی هم آماده بشود و نگاه کاخ سفید را بر این اساس تغییر دهد که بدون این
تغییر، چشماندازِ توافق بسیار تاریک است. در واقع، تغییر هیچ مهرهای در
کاخ سفید نمیتواند جای این ضرورت تغییرِ نگاه را بگیرد.