نسخه چاپی
اقتصاددان
هیات دولت از رئیس بانک مرکزی انتظار دارد مـــشکـــلات مطرحشده از سوی هیات وزیران و سازمان های دولتی را برطرف کند. در واقع وظیفه اصلی یک بانک مرکزی ارائه راهکارهای مهم برای رشد اقتصادی و مهار تورم و سایر موارد مهم است. اما اکنون با وجود کمبود منابع دولتها و از سوی دیگر مخارج بالایی که دولتها دارند، تمام کاری که رئیس بانک مرکزی باید انجام دهد جلوگیری از پرخرجیهای دولتهاست؛ یعنی یک رئیس بانک مرکزی که قاطع و توانمند و مستقل باشد، فقط میتواند مانند سدی در مقابل تصمیمات زیانآور دولتها ایستادگی کند و دیگر فرصتی باقی نمیماند که بانک مرکزی در راستای وظایف اصلی خود حرکت کند. حتی در برخی مواقع مشاهده شده که رئیس کل بانک مرکزی به رهبری نامه فرستاده است تا توصیه کنند دولتها تکالیفی که بیش از توان بانکهاست به آنها محول نکنند. اکنون هم وضعیت همین است و فرقی با گذشته نکرده است. امروز هم دولت از جهات مختلف به بانک مرکزی فشار میآورد تا بانک مرکزی به خواستههای دولت تن دهد. ریشه همه این مشکلات در این است که اقتصاد کشور، اقتصاد سیاسی و پوپولیستی است. برای مثال رئیسجمهوری وعده ساخت چهار میلیون مسکن را میدهد اما منابع آن مشخص نیست. سپس میخواهند این منابع را از بانکها تامین کنند اما بانکها میگویند پول نداریم و حالا دولت میخواهد بانکها را به این دلیل جریمه کند. در حقیقت بانکها به عنوان نهاد انتفاعی، باید به فکر منافع خود و سهامدارانشان باشند. اینگونه نیست که بانک به همه درخواستهای دولت تن بدهد بلکه باید به فکر سود و زیان خود باشد. بهویژه برای بانکهای خصوصی باید اینگونه باشد که منافع خود را حفظ کنند، نه اینکه تسهیلات ۹ درصدی و هشت درصدی بدهند، در حالی که سود این تسهیلات در بازار بیش از ۴۰ درصد است. این قبیل مسائل هستند که باعث میشوند بانک مرکزی به مشکل بخورد. در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد که دولت درخواست تسهیلات کند و اگر بانکی خواسته دولت را اجرا نکرد، یا هیات مدیره آن عوض شود یا در نهایت بانک را به مبلغ ۲۵۰ میلیارد تومان جریمه مالیاتی کنند؛ تنها به این علت که درخواست غیرمنطقی دولت را اجرا نکرده است. یک بانک مرکزی مستقل نباید با دولتها ارتباط داشته باشد. امروزه اوضاع طوری شده که به محض اینکه رئیس بانک مرکزی از اجرای درخواست دولت امتناع کند، برکنار میشود و دست دولتها همیشه در برکنار کردن رئیس بانک مرکزی باز است. معمولاً سعی رؤسای بانک مرکزی بر این بوده است که جایگاه خود را حفظ کنند؛ البته بدون در نظر گرفتن اینکه چه آسیبهایی به اقتصاد و کشور و مردم وارد خواهد شد. فقط در یک دوره بود که رئیس بانک مرکزی به درخواستهای دولت تن نمیداد؛ در دولت نهم که طهماسب مظاهری به ریاست کل بانک مرکزی منصوب شد اما به این دلیل که در مقابل خواستههای دولت احمدینژاد ایستاد، طولی نکشید که برکنار شد. در حالی که میتوانست با دولت همراهی کند اما از چارچوبهای حرفهای خود پیروی کرد. استقلال بانک مرکزی به معنای جدا بودن از دولت نیست؛ بلکه منظور از این کلمه، استقلال کارشناسی است. یعنی اینکه دولت مصارف را بر اساس منابع مالیِ در دسترس تنظیم کند که خرج دولت بیشتر از دخلش نشود. نه اینکه بیگدار به آب بزند و اقتصاد کشور را دچار مشکل کند. از رؤسای بانک مرکزی انتظار میرود همواره واقعیتها را به دولتها گوشزد کنند. چرا این بانک مرکزی نزدیک به ۳۰ سال است درگیر این موضوعات است؟ شرایط بانک مرکزی نباید به گونهای باشد که دولتها بتوانند بهراحتی ریاست این بانکها را جابهجا کنند. برای نمونه در فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) مشاهده میشود که رئیس کل بانک مرکزی تا سالها جایگاه خود را حفظ میکند و با تغییر دولتهای مختلف، رئیس بانک مرکزی تغییر نمیکند.