گرچه صلاحيت كافي براي نوشتن درباره تاريخ را ندارم به ويژه آنچه به ۱۳۳۲ و پيش از آن مربوط ميشود. از اين رو اين متن را تاريخي نبينيد، بلكه بيشتر با رويكرد جامعهشناسي سياسي به آن نگاه كنيد و در حد يك نظر ميتواند قابل استفاده باشد.
امسال مساله ۲۸ مرداد و كودتا بودن يا
نبودن آن بيش از گذشته مطرح شد. گرچه اين مباحث نزد برخي نيروها هويتي
است، ولي ميتوان ماجرا را به گونه ديگري هم ديد. از اين زاويه بنده نيز
توييتي نوشتم كه: «هنگامي كه سياست هدف تامين خير عمومي و سازش را زمين
گذاشت و به مبارزه و ستيز رو آورد، به مرور شاهد وضعيتي شديم كه زمينهساز
اتفاقات ۲۸ مرداد شد و اين وضعيت به نوبه خود موجب تشديد مبارزه و ستيزهاي
بعدي شد و مفهوم واقعي سياست به حاشيه رفت و هنوز هم برنگشته است.»
سپس يك خواننده محترم در زير آن نوشته بود كه: « پس شما هم كودتا را رد ميكنيد و شاه اقدام قانوني كرد.»
در اين يادداشت ميكوشم كه مفاد آن توييت و نظرم را توضيح دهم.
كودتا بودن يا نبودن دو وجه حقوقي و سياسي دارد. از منظر حقوقي هر دو
نظر وجود دارد كه شاه ميتوانست يا نميتوانست مصدق را از نخستوزيري عزل
كند. تا آنجا كه بنده خواندهام كفه شواهد به سود اقدام شاه نيست، ولي كفه
او كاملا هم خالي نيست. فارغ از اين نكته آنچه قطعي است، اقداماتي فراتر از
روند قانوني براي عزل مصدق است كه حضور نيروهاي خارجي در اين فرآيند
ترديدناپذير است و بسياري از اسناد و مستندات امريكايي و انگليسي نيز به آن
اشاره كردهاند. به علاوه مقامات خودشان بارها به صراحت اقرار كردهاند
حالا چه معني دارد كه عدهاي بخواهند آن را نفي كنند. به علاوه اگر كسي
بخواهد صرفا مساله را در چارچوب حقوقي نگاه كند، آنگاه ميتواند به اصل
رژيم پهلوي نيز ايراد بگيرد يا موظف است به اقدامات بعدي شاه كه به كلي همه
را مسلوبالاختيار كرد و خود را غير مسوول ناميد بپردازد. ضمن اينكه
اختلاف نظر اساسا حقوقي نيست و الا چرا بايد نامه عزل را بدهد و بعد با
هواپيما از كشور خارج شود؟ تنش ميان طرفين از مرحله حقوق گذشته و وارد
مرحله ستيز شده بود و اين همان ايرادي است كه به نظر بنده در آن مقطع وجود
داشت. نوشتههاي دكتر فاطمي به عنوان يكي از مهمترين اعضاي كابينه دكتر
مصدق، بهترين مصداق براي تاييد اين ادعاست. ادبيات فاطمي فراتر از رقابت
بود. ادبياتي ستيزهجويانه و تند كه در طرف مقابل خودش نيروهاي خشن را
تقويت ميكرد. بنابراين مساله را ميتوان از زاويه سياست به مثابه ستيز يا
سازش ديد. برخي انتقاد ميكنند كه سازش با كي و با چي؟ بريتانيا مطلقا
كوتاه نميآمد و سازش بلاموضوع شده بود. در اين مورد بايد تاريخشناسان نظر
دهند، ولي بنده به عنوان يك ناظر نتيجه سياست را ميبينم. اينكه در فاصله
يكسال از پيروزي در شوراي امنيت يا مراجع حقوقي بينالمللي و اتحاد با
كاشاني و ديگران به جايي برسد كه در برابر اوباش و كودتاچيان دست تنها
بماند را نميتوان فقط ناشي از توطئه خارجيها دانست. توطئه بود و قطعا هم
بود، ولي قابليت طرف مقابل موجب شد آنها چنين كنند. مثل اين است كه دشمن
در يك خط و جبهه حمله كند و پيروز شود. ولي بررسي دقيق نشان ميدهد كه
خودمان آن خط را ضعيف كرده بوديم كه دشمن توانست از آنجا حمله كند.
واقعيت جنبش ملي شدن نفت يك چيز است؛ شكست. اينكه سياستمدار نتواند اهدافش
را به هر دليلي پيش ببرد يا حفظ كند، مسووليت سياسي آن با خودش است. تبعيد و
زنداني شدن مصدق و اعدام فاطمي براي مردم نان و آب و توسعه نميشود. آنها
شعاري دادند و بايد به الزامات تحقق آن پايبند ميبودند و آنها را
پيشبيني ميكردند. چه الزامات حقوقي و چه سياسي و چه خارجي. اگر كسي شكست
خورده و زنداني و تبعيد شده، يعني شكست خورده. مصدق ابزار كمي در اختيار
نداشت. بايد متوجه ميشد كه آيا تحقق هدفي كه تعيين كرده با اين ابزار
همخواني دارد يا خير؟ نميتوان يك تنه هم با نيروهاي داخلي و همپيمان
مبارزه كرد و هم با دربار و هم با خارج. شكست جنبش ملي شدن نفت يك ضايعه
سنگين براي توسعه ايران بود. ما ميتوانيم و حق هم داريم كه شاه و خارجيها
و نيروهاي مخالف مصدق را مقصر بدانيم و محكوم كنيم، ولي اين به معناي
ناديده گرفتن عملكرد مصدق نيست.
ما امروز دنبال محكومكردن كسي
نيستيم. همه آنان كه در اين ماجرا بودند اكنون فوت كردهاند، چه داخليها و
چه خارجيها. ادامه در صفحه 3
پس گذشته چه فايدهاي براي ما دارد؟
درسآموزي. اين امر هم بيش از هر چيزي از نقد رفتار مصدق كه خود را با
اهداف او همدل ميدانيم به دست ميآيد. آنچه ما امروز نياز داريم، محكوم
كردن گروه اول نيست، ما نيازمند عملكرد صحيح در گروه دوم هستيم. بنده هم
چند دهه پيش چنين فكر نميكردم در تصورم سياست به مبارزه تقليل يافته بود.
اين بزرگترين ضعفي است كه فرآيند سياست را در ايران در معرض خطر قرار
ميدهد. مبارزان و سازشناپذيران حرف اول را ميزنند، ولي هر چه در اين
گزاره باشد، خير عمومي در آن نيست. خير عمومي رسيدن به تفاهم ملي براي
پيشبرد توسعهاي پايدار است. البته اين كار نيازمند گذشت و مبارزه است ولي
مبارزهاي كه در خدمت اين هدف باشد، نه آنكه خودش اصل شود.