وقتی آقای اژهای رئیس محترم قوه قضائیه با جدیت، بلند و محکم گفت: من آیت الله نیستم؛ تازه کمی امیدوار شدیم این چوبِ حراجی که سالهاست بر عناوین و درجاتِ علمی و حوزوی زده شده، با این تدبیر و رفتار صحیح و اخلاقمدارِ ریاست جدید و کارکشته دستگاه قضا شکسته شود.
وقتی آقای اژهای رئیس
محترم قوه قضائیه با جدیت، بلند و محکم گفت: من آیت الله نیستم؛ تازه کمی
امیدوار شدیم این چوبِ حراجی که سالهاست بر عناوین و درجاتِ علمی و حوزوی
زده شده، با این تدبیر و رفتار صحیح و اخلاقمدارِ ریاست جدید و کارکشته
دستگاه قضا شکسته شود. واقعیت این است که اکنون کی دکتر است و کی نیست، چه
کسی به درجه آیت الله رسیده و چه کسی نرسیده. امروزه در جامعه هیچ کدام
معلوم نیست. به گفته هجویری در کشف المحجوب پشمها بدجوری قاطی شده است.
چراکه با تاسف فراوان، مبنا و معیار انتسابِ این القاب به غالبِ این افراد،
اکتسابِ درجاتِ علمی و فقهی نیست، بلکه کسب ِپست و منصبِ سیاسی و اجتماعی
و اداری و اجرایی است. عجالتا کاری هم از دستِ کسی برنمی آید، حتی خود
حوزه هم دیگر زورش نمیرسد و اعصاب و توانِ اعتراض به این موضوع را در خود
نمیبیند. با تاسف این موضوع نشانگر این است که تا چه میزان سیاست سایه یِ
شومِ خود را بر حوزه و دانشگاه و علم و فقه گسترانیده است. به گونه ای که
عناوین و القابِ علمی کاملا از معنا تهی شده و به گفته یِ آیت الله جوادی
آملی این عمل نوعی رشوه دهی و رشوه گیری شده است. به ویژه بازار ریا و
تزویر و منفعت طلبی آنقدر فرش گسترانده که همه اصول و فروع و اخلاق و علم و
...را قورت داده و یک لیوان آب هم روش. همین که یک روحانی با درجه
حجتالاسلامی پستِ اجرایی میگیرد، متملقان و سودجویان دورهاش میکنند و
آیت الله خطابش میکنند. او هم که تهِ دلش برای این لقب له له میزند بدون
این که خم به ابرو بیاورد باد به غبغب میاندازد و این طرف و آن طرف در
کسوتِ لقبِ جدید چنان رفتار میکند تا بیشتر سر زبانها بیفتد و بیشتر و
بیشتر موردِ خطاب قرار گیرد. تاکنون ندیدهایم که یک روحانی به ناحق لقبِ
آیت الله گرفته باشد و مخالفت کند. البته از حق نگذریم چندی پیش آقای
اژهای رئیس قوه قضائیه در اهواز و چند جای دیگر برخورد تحسین برانگیز و
عبرت آموزی با این موضوع کرد وبه ریاکاران و متملقانی که ایشان را آیتالله
خطاب کرده بودند نهیب زد و هشدار داد که از این رفتارها بپرهیزند و او را
به این عنوان خطاب نکنند. ای کاش همه کسانی که یک شبه توسط روزنامه ها و
محافل سیاسی و اطرافیان ریاکار رهِ صد ساله رفتند و به برکتِ یک پستِ
اجرایی یا سیاسی لقب آیت الله گرفتند، همانند آقای اژهای هوشمندی و درایت
بخرج می دانند و خسر الدنیا والآخره نمیشدند. شوربختانه این القاب کیلویی
به حوزه دانشگاه هم رسید. حالا افراد به آیت الله اکتفا نمی کنند بلکه یک
لقب دکتری هم به آن اضافه میکنند. اگرچه آیت الله سبحانی عنوان دکتر در
حوزه را نوعی خودباختگی قلمداد می کند. اما در جامعه تا دلتان بخواهد دکتر
خرج میشود. به گفته یک شاعر طنزپرداز: خاک ایران یکسر از دکتر پر است /
هرکه دکتر نیست نانش آجر است / ملکِ ایران سرزمین دکتران / انقدر دکتر
نباشد در جهان / عدهای مشغول دکترسازیاند / عدهای مشغول دکتربازیاند.
همه دکتر شده اند؛ کافیست ریاست یک اداره کوچک را به شخصی بدهند؛ فردای آن
روز بنرها و خطابها با عنوان دکتر برای وی به خط میشوند. حرف مفت که
مالیات ندارد و کسی هم نیست که به این آدم های مسخره بگوید برای چه این
انتساب های نچسب را قبول می کنید، همانند آن کچلی که به او بگویند زلفعلی!!
اتفاقا اگر در اداره کسی نخواهد چاپلوسی کند و رئیس خود را دکتر صدا نزند،
مغضوب ایشان واقع می شود و باید تاوان آن را پس دهد که چرا این کور را
عینعلی لقب نداده است. این معضل صرفا ناشی از رونق بازار رانت و دروغگویی و
ریاکاری و افول اخلاقیات در جامعه است. به گفته آیتالله جوادی آملی (خطاب
کردن افراد و مقامات در رتبه ای بالاتر از آنچه هستند، نوعی رشوه دادن و
رشوه گرفتن است که دو طرف برای راه افتادن کارهای خود به صورت متقابل داد و
ستد می کنند. (تابناک 90/4/22) این افرادی که بعضا لیسانس زورکی و پولکی و
مفتکی دریافت کرده اند حالا که به برکت رانت و ارتباطات منصبی را اشغال
کرده اند نه تنها بدشان نمیآید که دکتر خطابشان کنند بلکه به گفته
بویراحمدی ها در دلشان کِل می زند (شادی زیاد). اگر از آنان سوال شود شما
که دکتر نیستید برای چه جلوی این انتساب ناروا را نمی گیرید و حقیقت را
نمی گویید؟ حتما پاسخشان یا سکوت است یا می گویند که نگفتیم ما را چنین
خطاب کنید. این رفتار آنان آدم را یاد یکی از خانهای قبل از انقلاب در
بویراحمد میاندازد. پس از انقلاب وقتی بگیر بگیر فلهای شروع شد، حاکم شرع
دستور داد آن خان را بازداشت و بازجویی کردند. از او پرسیدند چرا خان شدی.
جواب داد والا تقصیر ما نبود. قبل از انقلاب مردم به ما خان می گفتند و ما
هم خان شدیم، الان شما می گویید خان نیستی، باشد من نیستم. یک نکته ظریفی
در سخن این خان بویراحمدی وجود دارد و آن این است که اطرافیان و بادمجان
دور قاب چینان و به اصطلاح پاچهخواران به راحتی اخلاقیات و مسیر جامعه و
اجتماع را تغییر می دهند و به انحراف می کشانند، البته اگر اکثریت یابند؛
آنچنان که امروز همه جا از ریاکار و چاپلوس و منافق و منفعت طلب و بی اخلاق
پر شده و جامعه دچار انحطاط گشته است. به همان میزانی که دریافت این
مدارک، کیلویی و کشکی شده ،به همان میزان بلکه خیلی بیشتر هم انتسابِ این
القاب و مدارک به افراد در جامعه توسط چاپلوسان گسترده تر شده است. در این
زمینه انگار به دوره قجر برگشته ایم. در آن زمان حتی القاب توسط دربار به
افراد فروخته میشد. هر کس پول و قدرت بیشتری داشت القاب و عناوین بیشتری
پشت اسمش قرار می گرفت. کار به جایی کشید که امیر کبیر استفاده از القاب
در نامه های اداری را ممنوع کرده بود. اما حالا قرنها از آن زمان گذشته
باز روز از نو روزی از نو.چه باید کرد؟ فعلا بهترین راه مبارزه با این
وضعیت، همان کاری است که آقای اژه ای انجام داد. صریحا باید گفت من آیت
الله نیستم. من دکتر نیستم. و اینگونه بر چهره چاپلوسان باید خاکستر ریخت و
آنان را ضایع کرد تا این باب کم کم بسته شود. اما چند نفر مثل ایشان
داریم که اشتها و شهوت این القاب را نداشته باشند؟ مع الاسف آدم های هزار
چهره که شهوت شهرت و قدرت و ثروت بر آنان مستولی شده، در جامعه تکثیر شده
اند و همه را گیج کرده اند. تشخیص درست از نادرست و خوب از بد و حقیقت از
باطل خیلی سخت شده است. تزویر و ریا خریدار بیشتری دارد.
به گفته حافظ:
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند