کد خبر: ۷۳۳۴
تاریخ انتشار: ۲۸ تير ۱۴۰۰ - ۰۱:۱۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
روز 15 تیرماه بود. خانواده‌ای با حضور در کلانتری، از ناپدید شدن پسر جوان‌شان خبر دادند. آنها گفتند: «پسرمان ازدواج کرده و یک فرزند خردسال نیز دارد. او در فضای مجازی در کار مدلینگ و تبلیغات بود.

روز 15 تیرماه بود. خانواده‌ای با حضور در کلانتری، از ناپدید شدن پسر جوان‌شان خبر دادند. آنها گفتند: «پسرمان ازدواج کرده و یک فرزند خردسال نیز دارد. او در فضای مجازی در کار مدلینگ و تبلیغات بود. برای خودش فالوورهای زیادی داشت و یکی از بلاگرها بود. تا اینکه از فروردین‌ماه امسال دیگر او را ندیدیم و حتی صدایش را هم نشنیدیم. همسرش به ما گفت که شهاب برای انجام کاری به امارات رفته است. اوایل حرفش را باور کردیم. با خود شهاب به صورت چت در ارتباط بودیم. هر بار پیام می‌دادیم، جواب می‌داد. ولی هیچ‌وقت تلفنش را پاسخ نمی‌داد. حتی صدایش را هم نشنیدیم. فقط با چت با ما در ارتباط بود. تا اینکه در نهایت به ماجرا مشکوک شدیم و تصمیم گرفتیم شکایت کنیم.»

اظهارات ضد و نقیض

در ادامه با اعلام این شکایت مأموران پلیس به دستور بازپرس پرونده، موضوع را در دستور کار خود قرار دادند. آنها بلافاصله به محل زندگی این مرد رفتند و از همسرش تحقیق کردند. همسر این مرد همان صحبت‌هایی را کرد که به خانواده شوهرش گفته بود. او به مأموران گفت: «شوهرم در کار تبلیغات و مدلینگ در فضای مجازی است. من هم مثل او یک بلاگر هستم. ما کارمان همین است. از فروردین‌ماه شوهرم برای کار به امارات رفت و من هم دیگر نتوانستم با او صحبت کنم. چون سرش شلوغ بود فقط به صورت چت با هم در ارتباط بودیم.»

این زن پیام‌های شوهرش را نیز به مأموران نشان داد. با این حال پلیس، تحقیقات خود را ادامه داد. مدیر ساختمان صحبت‌هایی را مطرح کرد که راز این پرونده فاش شد. او به مأموران گفت: «روز چهارم فروردین‌ماه بود. من آخرین بار شهاب را همان زمان دیدم. شب بود که مردی به خانه آنها رفت. مدتی بعد همسر شهاب به همراه همان مرد، از خانه بیرون آمدند. شهاب هم روی ویلچر بود. آنها شهاب را با خودشان تا ماشین بردند. ویلچر را داخل صندوق عقب خودرو گذاشتند. شهاب را هم روی صندلی عقب نشاندند. من تصور کردم که حال شهاب بد شده و او را به بیمارستان می‌برند. برای همین مشکوک نشدم، اما از آن زمان به بعد دیگر شهاب را ندیدم. وقتی سراغش را از همسرش گرفتم گفت برای کار به امارات رفته است.»

اعترافات هولناک

با این اظهارات، زن جوان بازداشت شد. او در ابتدا منکر هرگونه اطلاع از سرنوشت شهاب بود. ولی در نهایت قفل سکوتش را شکست و راز یک جنایت هولناک را فاش کرد.

این زن در بازجویی‌ها به مأموران گفت: «با شوهرم اختلافات شدیدی داشتم. سر هر مسأله‌ای با هم درگیر می‌شدیم. اصلا با هم تفاهم نداشتیم. تا اینکه چندوقت پیش به واسطه کارم در اینستاگرام، با یک بلاگر آشنا شدم. در ابتدا با ناصر فقط کاری در ارتباط بودم. حتی شوهرم هم او را می‌شناخت. با شوهرم هم بارها در مورد کار صحبت کرده بود. تا اینکه کم‌کم صمیمیت من با ناصر بیشتر شد. با او درددل کردم و گفتم که شوهرم مرا اذیت می‌کند. زندگی برایم جهنم شده است. او هم با من همدردی کرد. تا اینکه روز حادثه یعنی چهارم فروردین‌ماه فرا رسید.»

این زن درباره آن شب به مأموران پلیس گفت: «آن شب قرار بود ناصر به خانه ما بیاید. در مورد کار می‌خواستیم با هم صحبت کنیم. شوهرم هم خانه بود، اما وقتی آمد به خاطر حرف‌هایی که در مورد شهاب به او زده بودم، ناگهان عصبی شد. با شوهرم درگیر شد و چند ضربه چاقو به او زد. چاقو را هم خودش همراه آورده بود. وقتی این اتفاق افتاد باید جسد را از خانه خارج می‌کردیم. برای همین برای اینکه همسایه‌ها شک نکنند، ناصر رفت و یک ویلچر تهیه کرد. او را روی ویلچر گذاشتیم. از خانه خارج کردیم. بعد هم در بیابان‌های اطراف تهران جسد را آتش زدیم. حتی لباس‌هایش را هم آتش زدیم. بعد از این اتفاق هم ارتباطم با ناصر را قطع کردم. برای اینکه کسی شک نکند. در این مدت هم از گوشی همسرم به خانواده‌اش پیام می‌دادم، به خودم هم پیام می‌فرستادم.»

اظهارات جدید

با اعترافات این زن تلاش برای دستگیری همدستش آغاز شد. تحقیقات و بررسی‌ها نشان داد که ناصر یک سابقه‌دار است. او به اتهام زورگیری دستگیر و 6 سال حبس کشیده بود. یک سالی می‌شد که آزاد بود. بنابراین او دستگیر شد، ولی اعترافات دیگری را پیش روی پلیس قرار داد. او گفت: «مدتی بود با همسر شهاب آشنا شده بودم. ما کارمان مثل هم بود. برای همین از طریق کاری با هم در ارتباط بودیم. اما کم‌کم ارتباط‌مان بیشتر شد. تا اینکه او گفت شوهرش او را کتک می‌زند و رفتار مناسبی با وی ندارد.  شب حادثه با من تماس گرفت و گفت که به شوهرش قرص خورانده و او بیهوش شده است. بلافاصله به خانه‌شان رفتم. وقتی نبض شهاب را گرفتم نمی‌زد. او مرده بود. با این‌حال همسرش گفت که برای اطمینان ضربه چاقو هم به او بزنیم. خودش چاقو زد. بعد هم به او کمک کردم و جسد را به آتش کشیدیم.»

با این اعترافات، مأموران به محلی که این دو مجرم گفته بودند، رفتند. بقایای استخوان‌های یک انسان را آنجا یافتند. این استخوان‌ها به دستور بازپرس پرونده برای انجام آزمایشات دی‌ان‌ای به پزشکی قانونی فرستاده شد، اما با انجام آزمایشات مشخص نمی‌شود که این مرد چطور کشته شده است، تنها هویت او مشخص خواهد شد.

نام:
ایمیل:
* نظر: