سوم اسفند سالروز شاهکار آفرینش ادبی-الهی امام خمینی در خصوص روحانیت است. گرچه شأن نزول زمانی آن پیام، متأثر از اقدامات و مواضع آیتالله منتظری و اطرافیان وی است
اما امام قواعد و اصولی را برای دستهبندی و شناخت روحانیت از خاستگاه اسلام سیاسی مطرح کردند که در پایان ماههای حیات ظاهری ایشان مملو از حکمت و هدیهای به نسلهای آینده است.
امروزه روحانیت در شرایط سختی از جهت اجتماعی است. ارجاع مشکلات کشور به آنان از سوی معاندان و مغرضان از یک سو و زندگی فردی دشوار اکثریت آنان از سوی دیگر مظلومیت مضاعفی را به ذهن منصفان متبادر میکند. آنچه مسئولیت روحانیت را سنگین کرده است، رسالت تولید نرمافزار نظام جمهوری اسلامی و روزآمد کردن فقه در پیچیدگیهای حیات امروزی است. زیباترین فرازها در توصیف روحانیت اصیل در قرن حاضر از امام خمینی است و در عین حال پرعتابترین جملات ایشان نیز به روحانیت است. حسن برجسته امام در تحلیل و قضاوت روحانیت، بری بودن از تعصب صنفی است. تجلیل روحانیت اصیل یا مجازات متخلفین احتمالی روحانیت از مهمترین مطالبات امام از حاکمیت است: «با اینکه در کشور ما در اجرای عدالت بین روحانی و غیرآن امتیازی نیست، ولی وقتی با متخلفی از روحانیت خوشسابقه یا بدسابقه برخورد شرعی و قانونی و جدی شود، فوراً باندها فریاد میزنند که چه نشستهاید که جمهوری اسلامی میخواهد آبروی روحانیت را ببرد. اگر احیاناً کسی مستحق عفو بوده و بخشیده شود، تبلیغ میکنند که نظام به روحانیت امتیاز بیجا میدهد». این فراز از سخنان، نشان میدهد که حب و بغض نسبت به روحانیت مسئله امروزی نیست و در صدر انقلاب نیز وجود داشته است. امام در ۲۹/۴/۶۷ که درباره قطعنامه ۵۹۸ سخن میگویند، ناگهان گریزی به خارج از موضوع میزنند و میگویند: «نکتهای که از باب نهایت ارادت و علاقهام به جوانان عرض میکنم این است که در مسیر ارزشها و معنویت از وجود روحانیت متعهد به اسلام استفاده کنید و هیچگاه و تحت هیچ شرایطی خود را بینیاز از هدایت و همکاری آنان ندانید» و این رسالت و دغدغه امام از روحانیت در شرایط امروزی سنگینتر شده است.
اما آنچه از نگاه امام مهمتر است، هشدار نسبت به مسئله نفوذ در روحانیت است که علت آن را کارگر نبودن ارعاب و زور میدانند. امام معتقد است «وقتی ارعاب و زور کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید». بنابراین صیانت از چهره روحانیت اصیل اسلام و تشیع با هدف حفظ سرمایه اجتماعی از مهمترین وظایف درونی حوزه است. به زعم نگارنده، مهمترین میراث امام برای آیندگان - در این منشور- دستهبندی روحانیت است که اگر جوانان را به ارتباط با آنان رهنمون میشود، منظور کدام روحانیت است؟ و همین جا میتوان فهمید که لزومی بر دفاع از همه روحانیت نیست چه مغرضان و چه دوستداران نباید روحانیت را یکپارچه ببینند که در این صورت با بحران تحلیل نسبت به کلیت آن مواجه خواهند شد.
اولین دسته از روحانیت اصیل مدنظر امام کسانی هستند که «در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودند.» امام با افتخار تعداد شهدای روحانیت را نسبت به اقشار دیگر بالاتر میداند و این را دلیل صداقت آنان در همسویی با مردم و اهداف انقلاب اسلامی میداند.
دسته دیگری از روحانیت که مورد تأیید و تأکید امام است کسانی هستند که «با زهد و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز با همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستی و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کردهاند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفته اند». گرانیگاه بدبینی به روحانیت در زمان حکومت دینی همین نقطه است. هیچ چیز به اندازه گرایش به زخارف دنیا و تجملگرایی ریشه روحانیت را نمیزند و البته مبارزه درونی برای حفاظت از زهد و سادهزیستی در ساختارهای روحانیت ملموس نیست.
دسته سوم روحانیت مورد تأکید امام کسانی هستند که به عدم جدایی دین از سیاست معتقدند و نقطه مقابل آن که جزو مغضوبین امام بودهاند معتقدین به اسلام فردی و سکولاریسم هستند امام آنان را با مفاهیمی، چون «مارهای خوشخط و خال»، «مقدسنمای متحجر و بیشعور» و «واپسگرا» معنادهی میکرد. امام معتقد است فقه اگر برای جهانخواران ضرر نداشته باشد، بیفایده و غرقشدن در احکام فردی است. این ساختارشکنی امام در فقه شیعه وجه تمایز وی با همه علمای سلف و متأخر میباشد: «مادامی که فقه در کتابها و سینه علما مستور بماند و ضرری متوجه جهانخواران نیست و روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمیتواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست.» این فراز سخن امام، روحانیت را به سمت اسلام اجتماعی میکشاند و آنان را در کانون مسائل پیچیده اجتماعی قرار میدهد. اما امام امروز و فردای جامعه را و شاید قرنهای آینده را نیز دیده است. با مسائل جدید و مدرن اجتماعی و اقتصادی آشناست و میداند اگر روحانیت برای آینده فکری نکند، دیگران از راه خواهند رسید و با لذت گرایی غربی و دمیدن در زرق و برق دنیا جامعه غربزده را به سوی خود خواهند کشید. این فراز از پیام امام برای آینده روحانیت هنوز در لابهلای حجابها مانده است: «چه بسا شیوههای رایج اداره امور مردم در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند، علمای بزرگوار از هماکنون برای این موضوع فکری بکنند.» این همان مطالبه نرمافزار نظام است که درآمیختگی سنت و مدرنیته، امام آن را وحدت حوزه و دانشگاه نامید. امروز هزاران کتاب توسط علمای متعهد به انقلاب به رشته تحریر درمیآید و ویترین کتابفروشیها را زینت بخشیده است، اما در گرهگشایی از مشکلات جمهوری اسلامی (نه حکومت اسلامی) کمرنگ بوده است. هنوز مراجع بزرگوار طرفدار اسلام ناب محمدی منشوری برای «فقه سیاسی» که مؤید مردم سالاری دینی باشد ارائه نکردهاند و این مطالبه زمین مانده امام است. فقه سیاسی در رشته علوم سیاسی دانشگاهها مهجور است و در نسبت با مردمسالاری دچار کژتابی است. هنر روحانیت طرفدار اسلام سیاسی، هموار کردن مسیر ذهنی جوانان برای پیوند اسلامیت و جمهوریت است. اگر مقام معظم رهبری بر این باورند که «مردمسالاری مدنظر امام درون دینی بود، چون امام اهل التقاط نبود» علمای تراز اول تشیع باید مبانی فقهی- کلامی آن را به روش استدلالی و وحیانی روزآمد و در باب مردمسالاری دینی محتوای فاخر تولید کنند. پیش نیاز این مهم شناخت سیاست و حکومت در غرب است. بدون شناخت غرب امروزی، ارزشگذاری مردمسالاری دینی سخت خواهد شد و این همان امر مهمی است که امثال آیتالله مصباحیزدی بدان پی برده بودند و اصرار داشتند که شاگردانش در غرب نیز تحصیل کنند.
خلاصه کلام اینکه، عبارت معروف امام در سال ۱۳۵۸ که «شکست روحانیت، شکست اسلام است»، همچنان پابرجاست، اما روحانیت اصیل باید مراقبت کنند از درون شکست نخورند. شاید در طول تاریخ هزار ساله حوزه روحانیت تشیع هیچ زمانی مانند امروز نیاز به گرهگشایی از مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نبوده است. روحانیت باید پیشگام حل مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه باشد خوشبختانه زمینه ذهنی پذیرش آن در جامعه همچنان وجود دارد. روحانیت باید برای حفظ و گسترش آن قیام درونی کند.