حجتالاسلام علی شیرازی که از پیشکسوتان دفاع مقدس و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از دوستان نزدیک سپهبد شهید قاسم سلیمانی بوده و در دوره فرماندهی این شهید والامقام مسئولیت نمایندگی رهبر انقلاب در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشته است، در گفتوگوی اختصاصی با کیهان، به بیان برخی خاطرات و تحلیل ویژگیهای شخصی و فرماندهی «حاج قاسم» پرداخته که متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.* اولین بار کی و کجا حاج قاسم را دیدید؟ چند سال در نیروی قدس همکار ایشان بودید؟
اولین بار در سال ۱۳۶۱ قبل از عملیات بیت المقدس من از تهران اعزام شدم به جنوب، قبلش غرب بودم که عملیات فتح المبین شروع شد وقتی عملیات شروع شد من به تهران آمدم و از منطقه ۱۰ تهران حکم گرفتم رفتم گلف (اهواز، پایگاه منتظران شهادت) آنجا تازه فهمیدم تیپ ثارالله کرمان تشکیل شده و رفتم تیپ ثارالله. فروردین 61 آشنایی من با سردار سلیمانی بود.
من در دوران جنگ به صورت متناوب در عملیاتها شرکت میکردم تا فروردین ۶۵. در فروردین ۶۵ من مسئول تبلیغات شدم که تیپ ثارالله هم لشکر شده بود و در لشکر ثارالله تا آخر جنگ با سردار سلیمانی بودم. بعد از جنگ هم من در سپاه بودم اما ارتباط خانوادگی با سردار داشتیم ولی از سال ۱۳۹۰ دوباره برگشتم نیروی قدس سپاه در کنار سردار سلیمانی و با درخواست سردار سلیمانی، و تا هنگام شهادت با ایشان بودم.
* در آستانه سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی، اسمشان که به گوشتان میخورد اولین چیزی که در ذهنتان نقش میبندد چیست؟
از نگاه خودم سردار سلیمانی بهترین رفیق بود.
* به نظر شما رمز موفقیت حاج قاسم و اینکه توانست نقشههای پیچیده آمریکا در منطقه را خنثی کند چیست؟
من رمز موفقیت سردار سلیمانی را در چهار نکته میدانم. اول ارتباط سردار سلیمانی با خدا، اگر بخواهیم به چکیده این نکته اشاره کنیم، اخلاص و کار برای خدا بود، اخلاصی که شکل پذیرفته از اعتقاد به خدا و اعتقاد به قیامت است. دوم ارتباط با اولیا الهی مخصوصاً حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها. سوم ارتباطش با ولایت چه در دوران امام(ره) و چه در عصر کنونی مطیع محض مقام معظم رهبری بود. و چهارم ارتباطش با پدر و مادر و تواضعش حتی در اوج قدرت در مقابل پدر و مادر بود. ایشان زمانی که مادرشان از دنیا رفت در سوریه بود وقتی که برگشت و در فرودگاه به او اطلاع دادم که مادرشان مرحوم شده بعد از گریه و اشکی که ریختند گفتند یکی از بزرگترین افتخارات من این بود که پای مادرم را بوسیدهام. در ارتباط با پدر و مادر اینگونه بود و حقیقتاً وقت میگذاشت به طوری که ماهی یکبار به کرمان و به روستای قنات ملک میرفت تا به پدر و مادر سر بزند. اینها عوامل سربلندی سردار سلیمانی است.
* برخی سعی دارند از ایشان چهرهای بسازند که نسبت به مسائل سیاسی داخلی بیتفاوت بوده است. آیا واقعاً اینطور بود؟ نگاه و منش ایشان در سیاست داخلی چه بود؟
همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند ایشان جناحی نبود حرفش را میزد و کار نداشت به اصلاحطلب یا اصولگرا یا جناح دیگر. روی ارزشها محکم بود، روی دفاع از دین محکم بود، روی دفاع از ولایت و تدابیر ولایت محکم بود. سال ۹۶ در دانشگاه امام حسین(ع) رهبر معظم انقلاب اسلامی سخنرانی داشتند و آنجا از تعبیر «دولت مقاومت» استفاده کردند. سردارسلیمانی به من گفت «دولت مقاومت این دولت نیست ما باید برویم دولت مقاومت داشته باشیم.» معمولاً سردار سلیمانی در مباحث انتخاباتی خیلی وارد نمیشد که از فردی طرفداری بکند یا موضعگیری داشته باشد اما به من گفت باید بروی کرمان و آنجا تلاش کنی تا دولت مقاومت شکل بگیرد.
خاطرم هست جلسهای بود در یک وزارتخانهای با مدیران میانی، در این جلسه یکی از افراد حاضر نسبت به رهبری مسائلی را مطرح کرد، فردی که یکی از معاونتهای حاج قاسم بود و در این جلسه حضور داشت آمد در جلسه شورای نیروی قدس گزارش داد که در جلسه یک چنین موضوعی مطرح شده است. سردار سلیمانی به او گفت که واکنش شما چه بود؟ آن فرد گفت: من چیزی نگفتم، حاج قاسم گفت که من اگر جای تو بودم لیوان روی میز را به صورت آن فردی که به رهبری اهانت کرد پرت میکردم. بله حاج قاسم تابع هیچ جناحی نبود برای جذب افراد تلاش میکرد اما اگر میدید فردی به ارزشها اهانت میکند شدیداً برخورد میکرد.
یا مثلاً رهبری موردی را میفرمود که باید انجام پذیرد با تمام وجود وارد عمل میشد. اگر فردی رزمنده بود و بعد از جنگ آمده بود و به عضویت جناحی درآمده بود، آن خصلت رزمنده بودنش را با هیچ چیز عوض نمیکرد، کار نداشت او جزو کدام جناح است، میگفت این دوران جنگ جانش را کف دست گرفته و به میدان آمده و این را من هر که میخواهد باشد حمایتش میکنم و واقعاً در موضوع جذب و جاذبه بسیار قوی عمل میکرد. اینگونه بود که همه از هر گروهی گوش به حرف حاج قاسم میدادند و قبولش داشتند چون میدیدند برای خودش کار نمیکند، برای حزب و گروهی کار نمیکند، فقط برای خدا کار میکند.
یا مثلاً در ارتباط با برجام بعضیها میگویند حاج قاسم برجام را تأیید میکرد، خیر اینگونه نبود، حاج قاسم ولایت را تأیید میکرد. گاهی اوقات «شیرازی» یک خاطرهای را نقل میکند میتوانید در آن تشکیک کنید اما گاهی نوار سخنرانی حاج قاسم را که موجود است تبیین میکنیم. حاج قاسم علیه برجام ۲ و ۳ موضع دارد. حاج قاسم در ارتباط با فتنه 88 و ۹۸ موضع دارد. من عین عبارتهایش را که در نیروی قدس سخنرانی کرده بود در این کتاب «شاخصهای مکتب سلیمانی» آوردهام که میگوید ما باید پشت سر ولایت بایستیم. حاج قاسم بدون خط قرمز نمیشود، خط قرمز حاج قاسم ولایت بود.
* حاج قاسم ابهت و قاطعیت خاصی داشت و روایتها از شیوه مدیریتی ایشان هم همین را تأیید میکند. اما در عین حال میبینیم ایشان به شدت عاطفی هم هست. در تعامل با نیروهای خود و مردم. این دو خصیصه ظاهراً متضاد چگونه در ایشان جمع شده بود؟
ما اسمش را میگذاریم متضاد اما قرآن اسمش را میگذارد مکمل. «اشداء علی الکفار رحماء بینهم»، در میدان جنگ شما حضرت علی(ع) را میبینید خشمگین اما در خانه شهید میبینید علیبن ابیطالب(ع) خم شده و فرزند شهید روی کول او سوار شده است. حاج قاسم در میدان جنگ در کربلای ۵ وقتی آن حجم آتش ریخته میشود در میدان و بچهها دارند شهید میشوند به مسئول مهندسی لشکر ثارالله میگوید اگر شما میتوانستید خاکریز محکمتری بزنید و نزدید خون این شهدا گردن شماست، اما همین حاج قاسم در رفاقت به گونهای دیگر بود، فروردین ۶۶ حاج قاسم همه فرماندهان را با خانواده دعوت میکند سد دز و آنجا خودش آشپز است، خودش از فرماندهان و زن و بچههایشان پذیرایی میکند. همان حاج قاسم که در میدان محکم مدیریت میکند تا یک قطره خون بیدلیل از بینی کسی نریزد، همان حاج قاسم در فراق فرمانده گردان میسوزد و اشک میریزد و با فرزندان شهید مثل پدر مهربانانه برخورد میکند. مجموعه رفتارهای حاج قاسم او را حاج قاسم کرد.
در عملیات کربلای ۴ چهارم (دی ماه ۶۵) در این عملیات حاج مهدی مغفوری فرمانده سپاه کرمان به شهادت میرسد. حاج قاسم سه فرزند این شهید را پدری کرد. حتی بعد از آن آمد و بچههای شهدا را به هم وصل کرد و دختر شهید مغفوری را با پسر شهید تهامی وصلت داد. رهبر انقلاب سفری داشتند به کرمان. حاج قاسم برنامهریزی کرد که عقد اینها را رهبری بخواند و مثل پدر بالای سر اینها بود.
یک بار به من نگفت پسر یا دختر من را ببر پیش رهبر انقلاب، دنبال این نبود که برای بچههای خود کاری بکند باور نمیکنید اگر بگویم که پسرهای حاج قاسم هر دو شغلی خصوصی در حد متعارف جامعه دارند. مردم باور میکنند؟ اما برای بچههای شهدا این گونه نبود و دستور میداد آنها را به دیدار رهبری بیاوریم. حاج قاسمی که فرصت نمیکرد به فرزندان خودش سر بزند، اینطور برای فرزندان شهدا دلسوز بود.
* رهبر معظم انقلاب اسلامی از مکتب شهید سلیمانی سخن گفتند. به نظر شما شاخصها و ویژگیهای این مکتب چیست؟
من قبل از اینکه به این موضوع بپردازم یک نکته را بگویم. بین رهبری و حاج قاسم عشق حاکم بود، هردو عاشق یکدیگر بودند، بارها میدیدم رهبر انقلاب بازوی و پیشانی حاج قاسم را میبوسند. یک بار من از حاج قاسم سؤال کردم علاقهات نسبت به یک فردی که به او خیلی ارادت داری با رهبری انقلاب چگونه است؟ حاج قاسم گفت فاصلهاش از زمین تا آسمان است و گفت من چیزهایی از رهبری دیدم که نمیتوانم او را رها کنم.
رهبری هم چیزهایی از حاج قاسم دیده بود که اینگونه به او عشق میورزید. من در زمان حیات چند بار به حاج قاسم گفتم که اگر اختیار دایر بود بین شهادت من و شما، من حاضرم کشته بشوم اما تو بمانی چون میدانم رهبری انقلاب در فراق تو تحمل ندارد. من هر ماه برای سلامتی حاج قاسم قربانی میکردم. رهبری وقتی میفرمایند مکتب حاج قاسم، این طور نیست که ما بگوییم یک شهادتی اتفاق افتاد، یک تشییع جنازهای صورت گرفت و حضرت آقا با توجه به این حرکت یک همچین حرفی را زدند. خیر آقا در سال ۸۴ در کرمان فرمودند حاج قاسم شفاعت میکند. پس رهبری یک شناخت دقیق از حاج قاسم دارد. اما مکتب سلیمانی چه مشخصاتی دارد؟ دو جمله رهبری در اینباره دارند، اول اینکه میفرمایند به قاسم سلیمانی به چشم یک مکتب نگاه کنید دوم اینکه میفرمایند شهید سلیمانی شاگرد مکتب امام بود و در این مکتب رشد کرده بود و تلاش کرده همه اوصاف امام(ره) را در وجود خود پیاده کند. توحید شهید سلیمانی، خدا شناسی و خدا باوری شهید سلیمانی بود که مخلص برای خدا بود، عشقش اسلام بود و عمل به دستورات دین.
ارادتش به اهل بیت(ع)؛ حاج قسم شاید در جلسات عمومی در جلسات ذکر مصیبت اهل بیت(ع) بلند بلند گریه نمیکرد اما در جلسات خصوصی به ویژه جلساتی که در خانه خودش بود با صدای بلند گریه میکرد. ایشان مدتها بود که در خانه خود جلسات خصوصی داشت و هر جمعه برگزار میشد، مستمعین چه کسانی بودند؟! خودش، خانمش و بچهها؛ گهگاهی هم بعضی از دوستان شرکت میکردند. در این جلسه وقتی مداح شروع به مداحی میکرد حاج قاسم بلند بلندگریه میکرد و به پهنای صورتاشک میریخت. و این تازه جلوی خانواده بود و حاج قاسم در تنهایی خود قطعاً متفاوتتر بود.
دیگری دلسوزی حاج قاسم؛ قلب رقیق و ارادتش به ولایت که دو نکته دارد. یک نکته در رابطه با ولایت یک نکته در رابطه با مردم. رهبری به او مینویسند شما که میروی خارج از کشور من نگران جان توام، حاج قاسم پاسخ میدهد جان من ارزش نگرانی شما را ندارد، جان من هزاران بار فدای شما باد و همین کلمه را راجع به مردم میگوید که جان من هزاران بار فدای مردمی باد که هزاران بار جان خود و فرزندانشان را فدای اسلام کردند.
او میگوید مردم کرمان شما بودید فرزندان خود را به جبهه فرستاد تا لشگر ثارالله کرمان تشکیل شود و من هر چه دارم از شما و لشکر ثارالله دارم،ای مردم شما بودید که من را حاجقاسم کردید. در نامهای شهدا را با اسم یاد میکند و میگوید قاسم با شما قاسم شد. زیباتر اینکه حاج قاسم سال ۶۱ تا حاج قاسم سال ۹۸ یک روز عکس شهدای لشکر ثارالله را از جلوی چشمانش برنداشت و هیچ لحظه ارتباطش را با فرزندان اینها قطع نکرد. مثل یک غلام بود در خدمت مادر شهید علی شفیعی. هیچ وقت نمیگفت من بودم، فقط میگفت من را یک سرباز بدانید.
چه تلاشی کرد برای بازگرداندن پیکر شهید حججی. شهید حججی در ظاهر یک پاسدار عادی بود (اما در آسمان مشهور است). فرمانده نیروی قدس با آن همه عظمت، همّ و غماش شده بود شهید حججی و سایر شهدای مدافع حرم. وقتی این عشق را مردم از حاج قاسم میبینند، خوب تشخیص میدهند که چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ.
من مکرر با حاج قاسم به منزل شهدا میرفتیم. دو بار با حاج قاسم به منزل شهید شیخشعاعی از روحانیون لشکر ثارالله رفتیم. این شهید بزرگوار در گردان غواصها بود که پیکرش را با پیکرهای غواصها آوردند. بچههای این شهید وقتی حاج قاسم را میدیدند مثل مرغ پر کنده بودند، مثل اینکه پدر خود را دیده بودند. حاج قاسم که شهید شد دختر شهید به من پیام داد که به داد برادرم برسید، دارد در فراق حاج قاسم میمیرد.
در روز تشییع در کرمان که قرار بود پیکر شهید سلیمانی اذان صبح دفن شود من دیدم در این جمعیت که کسی را راه نمیدهند، دختر شهید شیخشعاعی خودش را به داخل رساند کنار قبر و پیش من. با تعجب از او پرسیدم چگونه به اینجا آمدی؟ گفت من از دیشب تا صبح اینجا ایستادهام.
یک دختر تنها با اتوبوس از قم آمده در سرمای دی ماه شب تا صبح ایستاده که با حاج قاسم وداع کند. و فقط اینها نبودند دهها فرزند شهید دیگر به همین شکل شب را تا صبح مانده بودند. دختر شهید به من پیام داد کهاشکی که من در فراق حاج قاسم ریختم در فراق پدر نریختم.
* یکی از ویژگیهای شهدا مرگ آگاهی است. تا جایی که برخی حتی زمان و مکان دقیق شهادت خود را هم میدانستند و از آن خبر داده بودند. این مرگ آگاهی را میتوان در نامه حاج قاسم به دخترشان به نوعی دید. نظرتان را در این مورد برایمان بفرمایید.
یک آیهای را حضرت امام(ره) تفسیر میکنند «وَمَنْ یخْرُجْ مِنْ بَیتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یدْرِکهُ الْمَوْت». امام میفرمایند این هجرت، هجرت از نفس است. انسان نزدیک مرگ پردهها برایش کنار میرود و حقایقی را میبیند که دیگران نمیبینند. کسی که بر هوای نفسش پا بگذارد به این درجه میرسد. ما با حاج قاسم زندگی کردیم اما هیچ زمانی این رازش را برای ما فاش نکرد. خیلی مهم است. گرچه روز آخر یک چیزهایی به ما گفت اما باور نمیکردیم که این سفر، سفر آخر باشد. او صدها بار در معرض شهادت بود ولی وقتی به این نقطه میرسند انسانها خیلی حقایق را میبینند گفت «هر که را اسرار کار آموختند، مهر کردند و دهانش دوختند.»
شهدای دیگری هم بودند که از زمان شهادت خود مطلع بودند و در وصیتنامه خودشان به آن اشاره کردند. هم در دوران جنگ و هم شهدای مدافع حرم. امروز ما بسیاری از حقایق را داریم میفهمیم حاج قاسم قبل از شهادتش آن روز را میدیده و میداند. اما باید یک حوادثی اتفاق بیفتد تا عظمت حاج قاسم برای مردم روشن شود. که در سوریه لحظات آخری که میخواهد حرکت کند به سمت عراق در یک نوشته کوتاهی بنویسد «خدایا مرا پاکیزه بپذیر» یا این نامه را به دخترش بنویسد.
چه بسا مطالب دیگری هم باشد و اینها به مرور مطرح شود تا عظمت حاج قاسم بیش از پیش عیان شود. حاج قاسم یک فرد عادی نبود. گاهی اوقات یک رزمنده عادی آینده را ترسیم میکند، حاج قاسم چهل سال مجاهد بود و خدا پاداش این مجاهدت را چه باید قرار بدهد؟!
* کمی هم از زوایای پنهان و ناگفته سردار سلیمانی برایمان بگویید. خاطرات و مواردی که خود از نزدیک دیدهاید و لمس کردهاید.
پیشتر گفتم که حاج قاسم سال ۶۱ با حاج قاسم سال ۹۸ از نظر اخلاص و از نظر تواضع تفاوتی نکرده بود اما میخواهم بگویم حاج قاسم سال ۶۱ با حاج قاسم سال ۹۸ از این جهت متفاوت بود که روز به روز هرچه شهرت دنیایی او بیشتر شد سر به زیرتر میشد و تواضعاش بیشتر میشد. هرچه نگاه مردم به او بیشتر شد اخلاص او بیشتر میشد. حاج قاسم در عمل اینگونه بود. من در دوران جنگ نیروی حاج قاسم بودم، در نیروی قدس مسئول نمایندگی بودم بارها به حاجقاسم میگفتم من همچنان نیروی توام، (گرچه فاصله من با حاج قاسم از زمین تا آسمان است)، اما این حاج قاسم محال بود یک بار جلوتر از من راه برود. نه در رابطه با من، در ارتباط با سایر روحانیون همینگونه بود و به همه زوایا هم توجه داشت. ما نباید نگاه کنیم ببینیم کدام کار حاج قاسم را دوست داریم و کدام کارش را دوست نداریم. اگر حاج قاسم را به عنوان یک مکتب قبول داریم باید محکم بیاییم و پای این مکتب بمانیم. دوم ما چقدر در زمان حیات حاج قاسم توجه داشتیم که با چه فردی داریم زندگی میکنیم؟ و آیا ما در جامعه مانند او دیگر نداریم؟ نمیگویم در تراز او، یک پله دو پله چند پله پایینتر. ما که او را جزء اولیای الهی میدانیم چقدر قدر اینها را میدانیم؟ به همه کسانی میگویم که در کنار حاج قاسم زندگی کردند، چقدر قدر حاج قاسم را دانستیم؟ بیاییم با خدای خود عهد ببندیم که قدردان این افراد باشیم.
در پایان این نکته را بگویم همه بناست که برویم. حاج قاسم هم بنا بود که برود ولی با زیباترین رفتنها رفت. حاج قاسم ماندنی نبود همانگونه که پیغمبر ماندنی نبود. حاج قاسم برای یک هدف مهمتری رفت. اگر شهدای ما نمیرفتند امروز جبهه جهانی اسلام به وجود نمیآمد. خونهای شهدا حماسههایی را میآفریند که در زمان حیات این شهدا این حماسه امکان تحقق نداشت. رفتن حاج قاسم از رفتن امام حسین(ع) که بالاتر نبود. امام حسین(ع) اگر نمیرفت امروز خبری از اسلام نبود خبری از جمهوری اسلامی نبود. امام حسین(ع) با شهادتش حاج قاسمها را درست کرد و حاج قاسم با رفتنش حماسه سازانی را در جهان پرورش خواهد داد که بساط ظلم را برچیند نه اینکه صرفاً انتقام حاج قاسم را از ترامپ بگیرند، بساط ظلم و استکبار و صهیونیسم را برچینند.
رهبری میفرمایند (قریب به مضمون) اگر ما حادثه عاشورا را سطحی ببینیم چون امام حسین(ع) به شهادت رسید و زن و بچهاش به اسارت رفتند باید بگویم که اسلام تمام شد اما اگر با نگاه بلند و وسیع ببینیم امام حسین(ع) رفت تا اسلام بماند، جمهوری اسلامی به وجود آید، جبهه مقاومت شکل بپذیرد. بنابراین ما اگر شهادت حاج قاسم را با نگاه سطحی تحلیل کنیم حاج قاسم رفت و تمام شد اما وقتی با نگاه وسیع و بلند نگاه کنیم، میبینیم این خونها دریایی میشود که فرعونیان زمان را در این دریا غرق خواهد کرد، این اتفاق خواهد افتاد که این وعده الهی است فَإِنَّ حِزْبَاللَّهِ هُمُ الْغالِبُون.