دانیل کانمن، برنده جایزه نوبل اقتصاد 2002، کتابی با عنوان «تفکر سریع و کند» دارد که خواندن آن برای هر سیاستمداری که خواهان اداره درست یک کشور است، واجب است. در این کتاب کانمن به بررسی خطاهای شناختی و همچنین دو نوع سیستم تصمیمگیری در انسان می پردازد که ما را با چالش های جدیدی در حوزه تصمیم گیری آشنا می کند.
دانیل کانمن، برنده جایزه
نوبل اقتصاد 2002، کتابی با عنوان «تفکر سریع و کند» دارد که خواندن آن
برای هر سیاستمداری که خواهان اداره درست یک کشور است، واجب است. در این
کتاب کانمن به بررسی خطاهای شناختی و همچنین دو نوع سیستم تصمیمگیری در
انسان می پردازد که ما را با چالش های جدیدی در حوزه تصمیم گیری آشنا می
کند. کتابی که به ما می فهماند چگونه در دو راهی های سرنوشت ساز اثرگذار
ترین تصمیم را بگیریم. اینکه چرا در بعضی مواقع تصمیمات اشتباهی میگیریم ؟
و مهم تر آنکه نقش خطاهای شناختی در تصمیمگیریهای ما به چه شکل است؟!
بخش
گستردهای از رنجی که امروز گرفتار آن هستیم، عدم آگاهی سیاستمداران و
مسئولان کشور درخصوص خطاهای رایج بر ذهن خود و عدم توجه و درک آنها به
پراهمیت و پرچالش بودن این خطاها در زندگی روزمره مردم است. در سختترین
دوره اقتصادی و اجتماعی کشور همچنان بسیاری به راحتی بدون توجه به شرایط
سخت مردم، تاکید بر تکرار تصمیمهای اشتباه گذشته خود دارند. عده ای از درک
این موضوع ساده عاجز هستند که پافشاری آنها بر برخی سیاستگذاریهای کلان و
خورد در حال شکستن کمر قشر متوسط و فقیر است و موجب از بین رفتن اعتماد
عمومی به اداره کشور شده است. وضعیت امروز اقتصاد و بازارهای مالی خود به
تنهایی گواه این موضوع است.
یکی از خطاهای شناختی رایج در اداره یک
کشور، خطای تعمیم است که متاسفانه در سیاستمداران جمهوری اسلامی به شکل
زیادی به چشم می آید. در خطای تعمیم، سیاستمدار تنها بر اساس یک یا چند
الگوی ذهنی و چند رویداد که در اطراف خود درک کرده است، یک الگوی کلی و
فراگیر را برای جامعه استنباط می کند و برای جامعه تصمیمات کلان میگیرد،
تصمیماتی که موجب بروز شکاف طبقاتی گسترده در میان حکومت و مردم می شود؛
تصمیماتی که این تفکر را در ذهن مخاطب ایجاد می کند، که گویی مقام تصمیم
گیرنده، هیچ توجه و تلاشی برای بهبود وضعیت موجود ندارد؛ اما آیا درحقیقت
همینطور است؟ متاسفانه خطای تعمیم در ذهن عده ای موجب آن میشود که گمان
ببرند در شرایط حساس کنونی درست ترین تصمیم را برای اقتصاد و پیشبرد
سیاستگذاریهای کلان میگیرند، اما آنچه که در عمل اتفاق می افتد،
ناهنجارتر شدن وضعیت موجود است.
منطقی نیست مسئولی که در خانه 8 هزار
متری زندگی می کند، بتواند درک کند که مردم چگونه برای خرید یک آپارتمان
کوچک 40 متری در تهران به عجز افتاده اند ! منطقی نیست مدیری که در
بالاترین سطح مدیریتی این مملکت تصمیم می گیرد و آخرین بار خود 6 سال پیش
به سوپرمارکت رفته است، بتواند فاجعه گرانی کالاهای اساسی را درک کند.
نمیشود هر روز با بنز به سر کار بروی و بعد در خصوص رفت و آمدهای کرونایی
در متروی تهران ابراز تاسف کنی ! فاجعه آنجاست که عدهای با باورهای محدود
شخصی خویش در تلاش باشند تا آن باورها را در سطح کلان اجرایی کنند! کشور
امروز نیاز به اعتماد سازی ملی، آشتی عمومی، شفافسازی و راستی آزمایی
دارد؛ انتظار نمیرود عدهای در بالاترین نهاد قانون گذاری کشور، به جای
طرح و راهکارهای علمی و عملی، صحبت از اعدام یک مسئول دیگر، اختلاف پراکنی و
یا حواله کردن تمام مشکلات بر گردن یک شخص کنند! هر آدم با دانش مدیریتی،
واقف است آنچه که به آن گرفتاریم، نتیجه بیخردی تنها یک شخص نیست و حاصل
سالها پافشاری، تعمیم سازی باورهای شخصی و تکرار سیاستگذاریهای خرد و کلان
اشتباه است. راه حل چیست؟ وقت آن رسیده تا با رها کردن میز و دفتر و حاشیه
امنی که ساخته شده، به خیابان ها بیایند و آشکارا ببینند که تصمیم های
کلان آنها چه بر سر قشر ضعیف و ناتوان آورده است. وقت آن است که با طرح
پرسش های درست، بازگشت به افراد متخصص، اصلاح سیاستگذاری های غلط و آشتی با
مردم برای جبران سیلی از اشتباهات تلاش کنند؛ چرا که متاسفانه فضاهای
محدود مدیریتی که فاصله بسیار با قشر گسترده جامعه دارد، مانع از آن می شود
تا فرد مسئول بتواند از وضعیت موجود و اثر تصمیم خود بر آن وضعیت آگاه
باشد. در غیر این صورت، هر روز بیشتر از قبل شاهد شکاف گسترده میان حاکمیت و
مردم خواهیم بود و روزهای سختی پیش روی اقتصاد و جامعه ما خواهد بود.