خداوند عشق بعضی آدمها را به دل مردم میاندازد، دوستداشتنی میشوند و محبوب؛ محمدرضا شجریان از این قماش انسانها بود. محبت او به دل میلیونها ایرانی افتاد و آنها را در غم ازدستدادن هنرمند مردمی و بامرامشان سوگوار کرد.
خداوند عشق بعضی آدمها را به دل مردم میاندازد، دوستداشتنی میشوند و
محبوب؛ محمدرضا شجریان از این قماش انسانها بود. محبت او به دل میلیونها
ایرانی افتاد و آنها را در غم ازدستدادن هنرمند مردمی و بامرامشان
سوگوار کرد. شاید خیلیها در این کشور بزرگ خوشصوت باشند، شاید خیلیها با
تکنیکهای آواز آشنا باشند اما من شهروند ایرانی تنها به آوایی که به دلم
مینشیند واکنش نشان میدهم. نوای استاد آرامشبخش بود و به دل مینشست.
البته حتما از غنای میراث ارزشمند موسیقی اصیل ایرانی و فوت و فن کار هم
سرشار بوده است، اما به زعم من آنچه آوای استاد را دلنشین میکرد، آن
ارتباط معنوی و روحی بود که حنجره جادویی شجریان با شعر غنی فارسی برقرار
کرده بود و آن سوز و احساس ویژهای که در متن آواز آن عزیز جاری بود.
شجریان به تمام معنی یک هنرمند بود، هنرمندی که در شرایط گوناگون در
کنار مردمش بود و رنگ و بوی آنها را داشت. در انقلابشان، در مبارزاتشان، در
شادیشان و در قهر و آشتیشان، شجریان همان بود که عموم مردم بودند. خاک
پای مردم ایران بودن افتخاری است که نصیب هرکس نمیشود. همین امروز خیلیها
خود را به آب و آتش میزنند و ادعای خدمتشان گوش فلک را کر کرده است و
حسرت میخورند که ای کاش ذرهای از محبت مردم ایران دامن آنها را هم
میگرفت. رمز محبت مردم صداقت با آنهاست. کافی است با مردم و احساس و
روحیاتشان ارتباط معنوی برقرار کنی تا در معرض دوستی آنان قرار بگیری.
فراواناند کسانی که هر روز و هر هفته در قاب رسانه تصویری رسمی کشور ظاهر
میشوند و هیچ فرصتی را برای دیدهشدن توسط دوربینها از دست نمیدهند اما
نمیتوانند کسر ناچیزی از توجهی که امثال شجریان به دست آوردهاند، از آن
خود کنند. سالها قهر و بیمهری رسانه رسمی کشور و نادیدهگرفتن استاد
نتوانست آوای جادویی او و خاطرات حضورش در میان مردم را زدوده کند.
این روزها از آن سو کسانی تلاش دارند تا استاد آواز ایران را در کسوت یک
چهره اپوزیسیون جلوهگر کنند تا تصویری را که برخی میخواستند از شجریان
ترسیم کنند، تثبیت شود. این جفایی بزرگ در حق شجریان و خانواده محبوب اوست.
هنرمندانی چون او تا جایی که در همان کسوت زیبای هنری خود هستند، جذابیت
دارند و با همین جذابیت است که وقتی با مردمشان همراهی میکنند، گیرا
میشود. برجستهسازی افراطی تصویری سیاسی از سویی و تداوم لجاجت کسانی که
در حق او و مردمی که دوستش داشتند جفا کردند از سوی دیگر، جامعه را به
سمتوسوی دستهبندیهای نابجا سوق میدهد و آن چهره وحدتبخشی را که
هنرمندان و محبوبیت آنها برای یکپارچگی جامعه دارند، از آنان میگیرد.
جای آن دارد که در کنار افسوس ازدستدادن استاد شجریان، از بابت فرهنگی
غنی و افتخارآمیز که توانسته است چنین فرزندی را در خود بپرورد بر خود
ببالیم. بر نعمت هنرمندان موجود شکرگزار باشیم و از اینکه شهروند کشوری
هستیم که شعر بلند شعرای نامی و آوای روحبخش امثال شجریان در آن جاری است،
احساس افتخار و سربلندی کنیم.