این روزها که به واقع روزهای تلخ و سختی است، انبوهی از انتقادات و حتی اعتراض ها؛ راهی جز پاستور و ریاست جمهوری ندارد! تلخیها و سختیهایی که برای هرکدام میتوان دلیل آورد و ساعتها توضیح داد که از کجا به کجا رسیدهایم و چگونه و چطور شد که بسیاری از مشکلات به ظاهر ساده، این روزها به معماهایی بدون جواب تبدیل شده است.
این روزها که به واقع
روزهای تلخ و سختی است، انبوهی از انتقادات و حتی اعتراض ها؛ راهی جز
پاستور و ریاست جمهوری ندارد! تلخیها و سختیهایی که برای هرکدام میتوان
دلیل آورد و ساعتها توضیح داد که از کجا به کجا رسیدهایم و چگونه و چطور
شد که بسیاری از مشکلات به ظاهر ساده، این روزها به معماهایی بدون جواب
تبدیل شده است. شاید سادهترین کار و در عین حال تنها کار آن باشد که قفل
صندوقچه را بگشاییم و از ابتدا تا انتهای داستان را بگوییم که اینگونه و
آنگونه و اینطور و آنطور شده بود و
گذشت اما، بعد سالها بودن در جایگاههای سیاسی و اجتماعی؛ حتم دارم مشکلات
نه تنها عقب نشینی نخواهد کرد که گامی نیز
به پیش خواهند گذاشت و این یعنی «حل ناکرده مشکلاتی» که وقیحتر نیز شده اند.
تئوریهای
سیاسی و فرمولهای اقتصادی در شرایط بحران و شاید در موقعیتهایی به واقع
فراتر از بحران، باید پیوستهایی نیز داشته باشند یعنی وقتی از فلان فرضیه ی
مدیریتی و بهمان تئوری سیاسی یا اقتصادی سخن میگوییم لابد از دیگر
الزامات آن نیز باید باخبر باشیم مثل طرحهای عمرانی که تاکید شده است
پیوستهایی نظیر کارشناسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی مردم شناسانه داشته
باشدپس لابد حتم باید داشت که نمیشود راه حل سیاسی ارائه داد و فرمول
اقتصادی روی جلد رسانه نشانید اما پیوستهای دیگر را به وادی فراموشی
سپرد.نه در جایگاه یک چهره ی سیاسی ـ اجتماعی و نه به عنوان مدیرمسئول یک
روزنامه که به عنوان یک شهروند عادی جمهوری اسلامی که از نزدیک دستی نیز بر
آتش اخبار دارد، میخواهم بگویم اگر برخی خیال میکنند مسئولان از مشکلات
بیخبر هستند یا از پاسخگویی عاجز! نه این گونه نیست اما
الزاماتی دارد که اگر رعایت نشود از خود مشکل آسیب زاتر و
ویران کنندهتر میشود. در همه ی ابعاد
شکلگیری
«دولت ـ ملت»ها به عنوان راهی برای برون رفت از مشکل باید به یادداشت که
جامعه یکسان به مشکلات نگاه نمیکند، جامعه یکسان از منافع و مضار موضوعات
بهره مند نمیشود، جامعه یکسان چشم انتظار حل مشکلات نیست و جامعه از یک
زاویه به سرچشمه ی مشکلات نگاه نمیکند این را گفتم که بپردازم به بقیه
داستان.
ما فردمحور انتقاد میکنیم اما
جامعه محور فرمول آفرینی میکنیم، ما فردمحور اعتراض میکنیم اما
جامعه
محور مطالبه گری به راه میاندازیم درست مثل آن که سردرد داشته باشیم و
خواهان آن باشیم به تمامی آحاد جامعه قرص مسکن بدهند فارغ از این که این
قرص مسکن برای بقیه اساساً لازم است یا نه و اگر
لازم نیست استفاده از آن چه معضلات و تبعاتی میتواند در پی داشته
باشد.
داستان
«گر تو بهتر میزنی بستان بزن» یا «فلانی نفسش لابد از جای گرم بیرون
میآید» نیست، حقیقتی است که فکر میکنم حداقل برای ثبت در تاریخ باید گفته
شود که چرا باید جامعه فکر کند مدیرانی برسر کار هستند که از درد مردم
بیخبرند و از آلام مردم لابد خوشحال؟ این گونه نیست حتی اگر در تلخترین و
غیرمنصفانهترین شکل ممکن مدیران را فاقد مذهب و سلوک مسلمانی نیز بدانیم،
اینان انساناند و از رنج همنوع در سختی
و ملال...
بگذریم و
بپردازیم به چند سطر حرف و گفت و دعای خیر؛ اخیراً و از ماهها قبل در این
جا و آن جا سخنانی میشنویم و نوشتههایی میخوانیم که«انتخابات زودهنگام»
برگزار کنیم ورئیس جمهور 10 مانده به پایان عمر دولت دوازدهم کنارهگیری
کند و«استعفا» دهد و نظیر این بحث ها.
فرض حتمی من این است که
پیشنهادات ارائه شده دلسوزانه و حتی مشفقانه است، از سر درد است برای رفع
مشکل است و رهایی مملکت از این وضعیت ناراحتکننده اما و آیا این پیشنهادات
خیرخواهانه نیز میتواند تلقی شود؟ یعنی در این که رئیس دولت و یکی از
اضلاع مثلث قدرت در ایران براساس قانون اساسی از ادامه راه کنارهگیری
اختیار کند دارای پیوستهای خیرخواهانه و موشکافانه که همه ی ابعاد ماجرا
در آن دیده شده باشد نیز هست یا صرفا چون میتواند جامعه ی عصبانی و
منتقدان تا بن دندان مسلح را برانگیزاند و خوشحال کند کافی است؟ یعنی به
همین سادگی است که چون دلار دچار لگام گسیختگی قیمت شده است و برخی اقلام
دچار نوسانات شدید ارزش و بها شدهاند چاره تنها یکی است و آن برکناری و
استعفای رئیس جمهور؟! پس آنانی که بر طبل رابطه ی دو سویه
«دولت ـ ملت»
میزنند در این زمانه در کجای ماجرا قرار دارند که اگر چنین شود نرخ دلار
به سال 92 باز میگردد یا معضلات مدیریتی یک شبه راه صلاح و صحت در پیش
خواهد
گرفت؟بارها شنیدهایم و گفتهاند که نقد باید منصفانه و صحیح و
در کمال ادب و احترام باشد، من میخواهم بگویم علاوه بر این که نقد باید
منصفانه باشد پیشنهاد نیز علاوه بر دلسوزانه باید خیرخواهانه و مصلحت
نگرانه هم باشد که اگر بار اصلی یک پیشنهاد بر ستون دلسوزی استوار باشد قطع
به یقین نمیتواند نجات بخش باشد و راهگشا که دلسوزی از عناصر احساسات
آدمیزاد بهره میبرد و ممکن است خوب بگوید اما خوب نتیجه
ندهد.