عاديسازي روابط کشورهاي عربي مانند امارات متحده و بحرين با رژيم صهيونيستي چه پيامدهايي براي منطقه خاورميانه خواهد داشت؟
عاديسازي روابط بين کشورهاي عربي و رژيم اسرائيل نه تهديد است نه فرصت.
عاديسازي روابط کشورهاي عربي مانند امارات متحده و بحرين با رژيم صهيونيستي چه پيامدهايي براي منطقه خاورميانه خواهد داشت؟
عاديسازي روابط بين کشورهاي عربي و رژيم اسرائيل نه تهديد است نه
فرصت. اگر کساني وجود دارند که اين اتفاق را يک تهديد براي ايران قلمداد
ميکنند بايد بيشتر روي اين موضوع تأمل و تعمق کنند. چه بسا اين اتفاق پس
از مدتي براي ايران به يک فرصت تبديل شود. متأسفانه اين افراد به دليل
اينکه تعصبات ايدئولوژيک دارند حتي به خود فرصت تفکر هم نميدهند. برخي با
زبان تهديد و خشونت نسبت به اين اتفاق موضعگيري کردند که به نظر بنده صحيح
نيست. اين اتفاق براي آقاي ظريف نيز افتاد و ايشان به عنوان متولي دستگاه
ديپلماسي کشور به جاي اينکه از زبان ديپلماسي در اين زمينه استفاده کند از
زبان تهديد استفاده کرد. در عالم ديپلماسي از يک فرمانده نظامي چنين موضع
گيري کند شايد قابل قبول باشد. اين در حالي است که آقايظريف به عنوان وزير
امور خارجه بايد مواضع ديپلماتيک اتحاذ کند. در عالم ديپلماسي همه کشورهاي
جهان مستقل هستند و تصميماتي ميگيرند که براساس منافع آنها است. اين
وضعيت درباره امارات متحده عربي و بحرين نيز وجود دارد. به همين دليل هيچ
کشوري نميتواند در امورکشور ديگر و تصميماتي که اتخاذ ميکند مداخله
کند.به همين دليل نوعي بيملاحظگي در موضعگيريها صورت گرفته است. هنگامي
که ما درباره روابط دو کشور موضعگيري ميکنيم خواه اين موضعگيري دوستانه
باشد يا خصمانه يک اقدام ديپلماتيک به شمار ميرود.
چرا امکان دارد اين اتفاق براي ايران به يک فرصت تبديل شود؟
به جاي موضع گيري تند و راديکال ما بايد در مرحله نخست به اين قضيه فکر
کنيم که چه اتفاقي رخ داده که کشورهاي عربي چنين تصميمي گرفتهاند. بدون
ترديد همه اين ماجرا به دليل نقش نتانياهو يا ترامپ نيست؛ بلکه دلايل ديگري
هم دارد. ما اگر منصفانه روي اين وضعيت تفکر کنيم متوجه خواهيم شد که بخشي
از اين اتفاقات به دليل رويکردي است که در پيش گرفتهايم و به خود ما
ارتباط پيدا ميکند. بنده چندين سال است که به مسئولان کشور توصيه ميکنم
در سياست خارجي مبتني بر ايدئولوژي خود تجديدنظر کنند.عاديسازي روابط
کشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي نيز ميتواند زمينههايي اين تغيير و تجديد
نظر را فراهم کند.نکته مهم در اين زمينه اين است که تجديد نظر به معناي
تعطيل کردن نيست.قرار نيست با تغيير سياست خارجي، ايدئولوژي يک کشور تغيير
کند.منظور بنده تلطيف کردن سياست خارجي ايدئولوژيک است. هنگامي سياست
ايدئولوژيکي يک نظام سياسي ميتواند تعطيل شود که خود نظام سياسي تعطيل
شود.به همين دليل نيز کساني که گمان ميکنند با تغيير سياست خارجي يک کشور
ايدئولوژي آن کشور نيز تغيير ميکندسخت در اشتباه هستند.
قرن
بيستم قرن ايدئولوژيها بود و به همين دليل نيز جنگهاي زيادي بين کشورهاي
و ايدئولوژيها صورت گرفت که نمونه بارز آن جنگ اعراب و رژيم صهيونيستي
بود.آيا با پايان قرن ايدئولوژيها و ورود به عصري که ايدئولوژيها شکسته
شدهاند يا به ايدئولوژيهاي بزرگ تکه تکه تبديل شدهاند ميتوان شرايطي را
متصور شد که کشورهاي ايدئولوژيک خاورميانه نيز ورژن جديدي از خود ارائه
بدهند؟
در عالم سياست هر چيزي ممکن است. هر ممکني که به
واقعيت تبديل شود در اختيار خود ماست. ما ميتوانيم به شکلي برنامهريزي
کنيم که حتي تحولي که ناخوشايند است به تحول خوشايند تبديل شود.اين يک نگاه
علمي است و جزمي و ايدئولوژيک نيست. ما نميتوانيم پيشبيني کنيم که آيا
ساحتهاي ايدئولوژيک در کشورهاي خاورميانه تغيير خواهد کرد يا شکسته خواهد
شد يا خير.بنده در يکي از سخنرانيهاي خود که جمعي از فرماندهان نظامي نيز
حضور داشتند عنوان کردم سياست خارجي ما به بنبست رسيده است و هيچ راه
ميانبر ديگري نداريم. يا بايد در مقابل اين وضعيت قدعلم کنيم و بجنگيم که
در نهايت فايدهاي براي ما ندارد يا اينکه وضعيت کنوني را تلطيف کنيم و در
اختيار منافع خود قرار بدهيم. اين اتفاق نيز در اختيار ماست و منوط به
اراده ماست. بنده در اين سخنراني به سوريه، عراق، لبنان و فلسطين اشاره
کردم. برخي از فرماندهان عنوان کردند اين مناطق عمق استراتژيک ما هستند.
بنده در پاسخ عنوان کردم اگر درست به موضوع نگاه کنيم در واقع اين کشورها
به ايران به عنوان عمق استراتژيک خود نگاه ميکنند. بنده از موقعيت
فرماندهان نظامي و سپاه پاسداران حمايت ميکنم و براي آنها احترام قائل
هستم.کساني که حماس را جزئي از عمق استراتژيک خود قلمداد ميکنند بايد اين
نکته را در نظر داشته باشند که حماس قرارداد امضا کرده است. در اين قرارداد
مرز بين دو کشور تعيين شده است. سوال اينجاست که آيا بايد همچنان مواضع
گذشته دنبال شود؟
مهمترين هدف آمريکا از تلاش براي عاديسازي روابط بين کشورهاي عربي و رژيم صهيونيستي چيست؟ آمريکا از اين اتفاق چه سودي خواهد برد؟
آمريکا سودي از عاديسازي روابط بين کشورهاي عربي و رژيم صهيونيستي
نخواهد بود.آمريکا فرمانبردار فرمايشات نتانياهو است. شايد عمل متعلق به
آمريکا باشد اما هدف و نيت در پشت پرده متعلق به رژيم صهيونيستي است. بنده
به خاطر دارم يکي از اساتيد ما در دانشگاه لندن همواره يک مثال درباره
رابطه آمريکا و اسرائيل ميزد. ايشان معتقد بود رابطه آمريکا و اسرائيل
مانند سگ و دمش است.سگ آمريکاست و دم اسرائيل است. با اين وجود به جاي
اينکه سگ دم خود را بجنباند اين دم است که سگ را ميجنباند. اين سگ يک سگ
استثنايي است. بههمين دليل ما بايد اين رابطه را درک کنيم.آمريکا بدون
اسرائيل هيچ مشکلي با ايران ندارد. تا قبل از دوران کارتر آمريکا همواره
تلاش ميکرد بين ايران و کشورهاي عربي و کشورهاي منطقه خاورميانه موازنه
برقرار کند. البته در ماجراي کودتا عليه دکتر مصدق آمريکا دخالت داشت و
زمينهساز سرنگوني دولت مصدق شد. با اين وجود تا قبل از کارتر همواره به
دنبال موازنه بين ايران وکشورهاي منطقه خاورميانه بود. اين وضعيت درباره
ايران نيز وجود داشت و ايران نيز همواره تلاش ميکرد بين آمريکا و شوروي و
آمريکا و کشورهاي اروپايي موازنه برقرار کند. سياست خارجي خوب به معناي
همين است. سياست خارجي خود به اين معناست که بايد بين خود و دوستان و
دشمنان موازنه برقرار کرد.در شرايط کنوني نيز آمريکا بيش از اينکه با ايران
تنش داشته باشد درگير ماجراي ايران و اسرائيل شده است.
چرا
ترامپ در مقطع کنوني که جامعه آمريکا در آستانه انتخابات رياستجمهوري است
دست به چنين اقدامي زده است.آيا دونالد ترامپ قصد دارد از اين ماجرا به
سود خود استفاده انتخاباتي کند و به عنوان يک برگ برنده در فضاي انتخاباتي
از آن استفاده کند؟
در عرصه سياست هيچگاه نبايد اتفاقات
را از يک بعد نگاه کرد. در عالم سياست تصميمات و اتفاقات همواره داراي
ابعاد مختلف هستند که برخي ابعاد آشکار و در مقابل برخي پنهان هستند.مشکل
ما اين است که چون با عينک ايدئولوژيک به مسائل نگاه ميکنيم تنها يک بعد
ماجرا را در نظر ميگيريم.اين در حالي است که قدرتهاي بزرگ جهاني همواره
در عرصه سياستورزي خود اقدامات چندجانبه انجام ميدهند و از يک اتفاق
بهرهبرداري چندگانه ميکنند. يکي از ابعاد ماجراي عاديسازي روابط بين
کشورهاي عربي و اسرائيل اين است که ترامپ از اين موضوع استفاده انتخاباتي
کند.اما اصل ماجرا اين نيست. واقعيت اين است که اگر ترامپ در انتخابات
آينده آمريکا شکست بخورد و بايدن به عنوان رئيس جمهور آمريکا انتخاب شود
رويکرد آمريکا نسبت به ايران هيچ تغييري نخواهد کرد. دليل اين موضوع اين
است که سياست ضد ايراني در آمريکا نهادينه شده است. متأسفانه خود ما نيز به
نهادينه شدن اين موضوع کمک کردهايم. اين احتمال وجود دارد که دونالد
ترامپ در انتخابات آينده شکست بخورد و صحنه را ترک کند، با اين وجود
اسرائيل نميرود و همچنان باقي خواهد ماند. نکته ديگر اينکه نفوذ اسرائيل
در بين دموکراتها بيشتر از جمهوريخواهان است. چه بسا جو بايدن رفتار بدتري
با ايران داشته باشد. هنوز هيچ چيز مشخص نيست. اين وضعيت درباره اوباما
نيز وجود داشت و وي نيز فشار زيادي به ايران وارد کرد. با اين وجود در يک
مقطع زماني به اين نتيجه رسيد که ميتواند با برجام نگرانيها خود و رژيم
صهيونيستي را درباره ايران مرتفع کند و در نهايت نيز چنين شد. تا زماني که
سياستهاي کنوني جمهوري اسلامي در مقابل آمريکا وجود داشته باشد آمريکا با
رهبري هيچ حزبي رويکرد دوستانه در مقابل ايران اتخاذ نخواهد کرد. به همين
دليل ما بايد مقداري به دشمن فشار بياوريم که تغيير کند و مقداري نيز فکر
کنيم خودمان بايد تغيير کنيم. عاقلانه اين است که به جاي اينکه ديگران ما
را ترغيب کنند که در سياست خارجي خود تجديدنظر کنيم خودمان در اين زمينه
تجديدنظر کنيم و رويکردهاي جديدتري را در دستور کار خود قرار بدهيم.اين
اتفاق نيز بايد آرام و بيسروصدا بيفتد.ما ميتوانيم عاقلانه و هوشمندانه
لبههاي تيز سياست خارجي خود را ملايم کنيم.
بايدن عنوان ميکند در صورت پيروزي در انتخابات به برجام باز خواهد گشت.چطور ممکن است رفتاري بدتر از ترامپ با ايران داشته باشد؟
سياست خارجي آمريکا در خاورميانه همواره در راستاي تأمين منافع رژيم
صهيونيستي بوده است. اين در حالي است که نفوذ رژيم صهيونيستي در حزب
دموکرات بيشتر از حزب جمهوريخواه است.به صورت طبيعي جمهوريخواهان طرفدار
رژيم اسرائيل هستند و دموکراتها زياد موافق اين رويکرد نيستند. به همين
دليل نيز رژيم صهيونيستي تلاش و هزينه بسيار بيشتري ميکند تا در حزب
دموکرات نفوذ بيشتري کند. اگر امروز نيز بايدن در باغ سبز نشان ميدهد اين
احتمال وجود دارد که روزي که به قدرت برسد شرايط تغيير کند و به شکل ديگري
رفتار کند.