با توجه به نزديک شدن به انتخابات 1400 و آسيب ديدن سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان، صحبتهاي رئيس دولت اصلاحات چه تاثيري بر روند انتخابات خواهد داشت؟
با توجه به نزديک شدن به
انتخابات 1400 و آسيب ديدن سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان، صحبتهاي رئيس
دولت اصلاحات چه تاثيري بر روند انتخابات خواهد داشت؟
صحبتهاي
ايشان متضمن هشدار بزرگي به جامعه است و بهويژه به حاکميت هشدار
ميدهد. صرفنظر از اينکه چقدر تاثيرگذار باشد صحبتهايي مهم است و همه
نيروهاي سياسي نه تنها اصلاحطلبان بايد به آن توجه کنند. مخاطبان ايشان
اگر فکر نکنند و به اين پيشنهادات توجه نکنند، در آينده با مشکلاتي
بسيار جديتر روبهرو خواهند شد از جمله اشاره ايشان به اينکه جامعه به
سمت خشونت پيش برود که اگر خداي نکرده وارد اين فضا بشويم ديگر راه
نجاتي در کوتاهمدت نخواهيم داشت و به سرنوشت يکي از کشورهاي همسايه
دچار و دستخوش بحران خواهيم شد. از اين نظر صحبتهاي ايشان را بايد از
يک منظر ملي تحليل کرد و نه جناحي. ايشان براي اصلاحطلبان صحبت نکرد و
دغدغههاي خود را براي امروز و ايران آينده بيان کرد. خصوصا اينکه
جامعه ما هم بهدليل تحريمها و هم بهدليل ضعف نهادهاي مختلف حکومتي و
هم بهدليل کرونا با مشکلات اقتصادي بسيار جدي روبهرو شده است و با
کاهش قيمت نفت نيز منابع ما روز به روز محدودتر ميشود، اين هم چشم
انداز روشني براي جامعه ما ترسيم نميکند مگر اينکه مردم مثل دوران جنگ
احساس و نگاهي مثبت داشته باشند تا بتوانند اين مشکلات را تحمل کنند
اگر چنين حسي وجود نداشته باشد هر لحظه امکان دارد مشکلاتي بهوجود
بيايد. بنابراين رئيس دولت اصلاحات براي انتخابات رياست جمهوري 1400 صحبت
نکرد اين به معني آن است که افق بلندمدتتري از اصلاحطلبي است و
آينده کشور را در نظر دارد، بنابراين به عقيده من ايشان صحبتهاي
بسيار مهمي داشتند. مردم ميتوانند گلايه داشته باشند، اما
چشمانداز مثبتي برايشان وجود داشته باشد و مشکلات را تحمل کنند ولي
وقتي احساس کنند نه چشمانداز دارند و نه راضياند، وضعيت پيچيده
ميشود.
اما با همه اين تفاسير، رئيس دولت اصلاحات تاثيرگذاري قبل را ندارد.
هنوز عموم اصلاحطلبان به ايشان اعتقاد دارند و در آينده نيز اين
وضعيت کمابيش حفظ ميشود اين از جنبههاي مثبت اصلاحطلبان بود که در 22
سال گذشته پرچمدار خود را رها نکردند و به همان مشکلي گرفتار نشدند
که جبهه ملي و دکتر مصدق دچار آن شدند و فورا در مدت کوتاهي
نزديکترين ياران او عليه دکتر مصدق و به مخالفت و تقابل با او
برخاستند. مساله اين است که امروز هم اگر نگوييم رئيس دولت اصلاحات
محبوبترين رجال سياسي کشور است، بايد گفت از محبوبترين آنهاست و مستقل
از محبوبيت وي سخناني که ارائه کرده اهميت دارد و من ميخواهم توجه
مخاطبان را به مضمون سخنان ايشان جلب کنم که مستقل از اينکه چه کسي اين
سخنان را ميگويد دغدغههايي که در مورد ايران مطرح ميکند بسيار
جدي و مهم است و اگر به آنها توجه شود جامعه ما منفعت خواهد برد.
مساله
ديگري که بعد از سخنان رئيس دولت اصلاحات مطرح شد، اين بود که در
داخل گفته شد ايشان تندرو هستند و در خارج بهعنوان فردي محافظهکار
شناخته شدند. مواضع ايشان طي سالهاي اخير چه تغييري کرده و اين نقد چه
مبنايي دارد؟
رئيس دولت اصلاحات از معدود
سياستمداران ماست که در طول ساليان گذشته مواضع استراتژيک ثابتي داشته
است. ما کمتر سياستمداري را داريم که مواضعي اينچنين ثابت و استوار
داشته باشد، ولي اينکه ايشان از دو جناح مورد هجمه واقع ميشوند به
ماهيت حرکت اصلاحي توجه دارد. ما از چند جهت تحت فشار واقع ميشويم که
يکي از سوي محافظهکاران است چون فکر ميکنند اين حرفها به نفع آنها نيست
و نياز به اصلاحات در جامعه را القا ميکند اما مايل به پذيرش اصلاحات
نيستند و فکر ميکنند اگر امثال رئيس دولت اصلاحات ساکت شوند انتظارات
مردم به همان ميزان کاهش پيدا ميکند. از طرفي نيروهاي سرنگوني طلب
همواره با اصلاحات و اصلاحطلبان صرف نظر از اينکه رهبري دکتر مصدق باشد
و يا ايشان يا مهندس بازرگان و هر شخص ديگري مخالف هستند چون عقيده
دارند تا اصلاحطلبان هستند اقشار مختلف مردم به براندازي اقبال نشان
نميدهند و براي نااميد شدن کامل مردم بايد اصلاحطلبي کاملا حذف يا
لااقل متوقف شود.
اخيرا شاهد بوديم که جريان اصلاحات به
نوعي جرمانگاري شده است و تمام افرادي که جزئي از فعالان اين جريان
محسوب ميشوند به همين دليل از صحنههاي سياسي کنار زده ميشوند.
اگر بهخاطر داشته باشيد زماني که مهندس بازرگان به خارج از کشور
رفته بود و مسعود رجوي پيام داده بود که شما اينجا بمانيد و به ايران
برنگرديد زيرا فکر ميکرد وجود مهندس بازرگان در داخل کشور به معني
حق حيات مخالفان است. اين داستان جديد نيست از اين منظر که اصلاحطلبي
مانع انقلاب است با اين جريان مشکل داشتند و دارند. از سال 76 تا به
امروز با اين دو پديده بهطور جدي روبهرو هستيم و مواضع آنها در اين
زمينه تقريبا شبيه به هم است. شما در مورد ايشان همان چيزي را ميخوانيد
که در برخي رسانههاي خارج از کشور گفته ميشود. هجمهها نسبت به
اصلاحات و جريان اصلاحطلبي در داخل و خارج کشور يکسان است. رجويها همان
ديدگاهي را به اصلاحات دارند و شايد کساني هم در داخل کشور هم نظر
را دارند. چون هر دو اصلاحطلبان را رقيب خود ميدانند؛ رئيس دولت
اصلاحات هم در صحبتهاي اخير خود نيز نشان داد که نگاهي به قدرت
ندارد، او مثل احمدينژاد براي پست نيامده و ميگويد من براي مملکت و
مردم حرف ميزنم. ايران بايد بماند و امنيت اين کشور حفظ شود و خشونت
حرف اول را نزند، اصلاحاتي از اين دست بايد رخ بدهد. پيشنهاد ايشان
همواره بازگشت به مردم و محوريت قرار دادن بيش از پيش مردم است نه
اينکه سهمخواهي کند بلکه سخن ايشان منافع ملي با تشخيص مردم است.
بنابراين حرف رئيس دولت اصلاحات، چه آشتي ملي باشد، چه همبستگي ملي و چه
تفاهم ملي، به اصلبودن و اولويت اولبودن مردم برميگردد و اين چيزي
است که نه تندروهاي داخلي ميپسندند و نه مخالفان خارجنشين و نه بخش
قابل توجهي از سلطنتطلبان. در دوران اصلاحات و در جام جهاني فرانسه،
مجاهدين خلق به استاديومها رفتند تا عليه حکومت شعار بدهند و شعار
محوري آنها مرگ بر رئيس دولت اصلاحات بود، از نظر آنها اين فرد در سطح
بينالمللي اعتبار دارد و خراب کردن او يعني خراب کردن همه، با اين فکر
که «چون که صد آيد نود هم پيش ماست».
در کدام موضوعات در داخل و حتي در مورد مسائل بينالمللي ديدگاه تندرويها يکسان است؟
در مورد برجام فرق خارج نشينان با تندروهاي داخلي چيست؟ هر دوي
آنها ميگويند ايران بايد از برجام خارج شود. ولي آنها ميگويند برجام
ايران را نجات داده و افراطيها ميگويند برجام ايران را نابود کرده
است. در هر دو نگاه گرايش به نوعي تحريم قابل درک است. داخليها عليه
برجام ميگويند که تحريم در ذات انقلاب است و ما بهدليل ماهيتمان
تحريم شدهايم، اما خارج نشينان ميگويد ايران بايد تحريم شود تا کمر
کشور بشکند. بنابراين در کثيري از مسائل موضعي مشترک دارند و هر دو
اصلاحات را رقيب اصلي خود ميدانند.
در شرايط امروز کشور آيا مقولهاي به نام آشتي ملي امکانپذير خواهد بود؟
بايد بپرسيم آشتي ملي يعني چه؟ از جهاتي امکان آن وجود دارد و از
جهاتي نه؟ از اين منظر که مسئولان امروز درها را باز کنند و از همه مردم
دعوت کنند تا در انتخاباتي رقابتي شرکت کنند. از منظري ديگر تنها
کشوري که در بهار عربي به سلامت از بحران عبور کرد تونس بود و بقيه
کشورها تماما به بنبست خوردند. در مصر ديکتاتوري سختتري بر سر کار
آمد و در ليبي هرج و مرج به اوج رسيد و سوريه نيز دچار جنگ شد. چرا
تونس موفق شد؟ تونس اولين کشور مسلماني است که رابطه پذيرفته شده
دموکراسي را در عرصه قدرت دارد و از 1+50 عبور کرده است و نه از موضع
ديکتاتوري که به راحتي به سمت حکومت اقليت پيش ميروند. تونس اعلام کرد
که ميخواهد کشور را به شکل مشارکتي اداره کند. به اعتبار تجربه تونس،
راه نجات کشورها، اداره مشارکتي آنهاست و هيچجناحي به تنهايي نميتواند
از پس مشکلات برآيد. اگر تعريف ما از آشتي ملي، مشارکت ملي باشد و بر سر
قواعد بازي به تفاهمي ملي برسيم، ميتوانيم اميدوار باشيم که جامعه به
سمتوسوي بهتري پيش برود.
با اين تفاسير فکر ميکنيد در
انتخابات 1400 شاهد چه شرايطي در کشور باشيم و اگر اصولگرايان موفق به
تصاحب تمام ارکان شوند چه پيامدهايي دارد؟
اگر در
انتخابات رياستجمهوري سال آينده اصولگرايي بر صحنه حاضر شد آيا ميتوان
گفت آنها قادر به حل مشکلات کشور خواهند بود؟ يقينا يک سال بعد از آن
هر کسي که رئيسجمهور باشد بد و بيراه خواهند گفت. هر چند که گوش برخي
مديران اجرايي دقيق نميشنود، ولي در سطح جامعه پذيرش اين نکته که همه
بايد با هم باشيم و حقوق مدني بايد براي همه يکسان باشد و همه احزاب و
گرايشات بايد با هم باشند، بيش از هر زمان ديگري پذيرش دارد، يعني
پايين هرم جامعه آماده است. چون اصالت از آن بخش پاييني جامعه است عقيده
دارم دير يا زود بقيه را مجبور به پذيرش ميکند. جامعه ما در حال ريزش
به سمت طبقات فرودست است. طبقات فرودست اگر ناراضي شوند به هيچوجه خوب
نيست. حکومت وقتي باثبات است که طبقه متوسط از نظر کمي و کيفي حرف اول را
بزند. جامعهاي که حدود 50درصد آن زير خط فقر باشد، هر لحظه با مشکل
روبهروست. قبلا 80درصد از جامعه خود را طبقه متوسط ميدانست، ولي
اخيرا با وضعيت بهوجود آمده و مشاهده تعداد يارانهبگيرها ميبينيم
که اين نسبت هم جابهجا شده است.
کارآمدي جريان اصلاحات
با حضور در قدرت چگونه ارزيابي ميشود؟ همواره اين نقد وجود دارد که
تکليف اصلاحات با مساله حضور در قدرت بايد مشخص شود. آيا اصلاحات
بايد در کنار مردم باشد و يا حتما براي رسيدن به منافع خود نگاهي به
قدرت داشته باشد؟
من طرفدار حضور در قدرت به هر
قيمتي نيستم. اصل بر اين است که با حمايت مردم وارد قدرت بشويم و
مطالبات مردم را محقق کنيم ولي اگر به هر دليلي راه بسته شد؛ چه بايد
کرد؟ اتفاقا يکي از دورههاي درخشان اصلاحات در سال 88 بود که
اصلاحطلبان ارتباطشان با مردم بسيار گسترده بود و در انتخابات 92 با
يک «تکرار ميکنم» جامعه پاي صندوقها حاضر شدند. جامعه رقيب را
ميبيند اگر توانستند اداره کنند که کار را پيش خواهند برد ولي وقتي
مشکلات افزايش پيدا کرد جامعه متوجه ميشود که بايد اصلاح بنيادي
داشته باشد. تجربه دولت آقاي روحاني به ما نشان داد که نبايد
سياستورزي نيابتي و اجارهاي داشته باشيم. ما نه قهر ميکنيم و نه تسليم
ميشويم، ما در هر انتخاباتي حاضر ميشويم به اين شرط که نامزدهاي
خودمان را هم داشته باشيم و بتوانيم به آنها راي بدهيم. ما در
دورههايي در قدرت نبوديم ولي در جامعه بسيار موثر بوديم و در
دورههايي در قدرت بوديم و همچنان ارتباط قدرتمندي با جامعه داشتيم.
بنابراين اگر راهمان ندهند اينطور فکر ميکنيم که اصلاحات دو پا دارد
و يک پاي آن در جامعه و در ارتباط با مردم است و يک پاي ديگر اصلاحات
در حکومت است تا امور را پيش ببرد و خواستههاي مردم را محقق کند.
اصلاحات به معني حضور در قدرت به هر قيمتي نيست البته تحقق منويات مردم و
اصلاح مستلزم اين است که تا جاي ممکن بتوانيم در قدرت حضور پيدا کنيم.
ما مدت زيادي بيرون از قدرت بوديم و مهم اين است که در قدرت نبوديم و
باز هم زنده بوديم. گاهي نبود در قدرت به معناي حذف شدن نيست بلکه
همچون ققنوس از خاکستر برآمدهايم و پرواز کرديم و به جامعه حيات و حرکت
بخشيديم.
اگر با نگاهي خوشبينانه به انتخابات 1400 بنگريم
و فضا براي حضور اصلاحطلبان باز باشد نامزد اين گروه اعتدالي خواهد
بود يا از چهرههاي مشخصي انتخاب خواهد شد؟ بسياري بر اين باورند که
رئيسجمهور بعدي نيز با همان مشکلاتي روبهرو خواهد بود که
احمدينژاديها براي دولت روحاني به بار آوردند و او همچنان بايد با
آن مسائل دست و پنجه نرم کند.
من بهطور قاطع بر اين
باور هستم که ما يا نبايد در انتخابات بياييم و يا بايد نامزد خودمان
را با برنامههايي اساسي معرفي کنيم تا جامعه قانع شود و بداند که اين
فرد با اين برنامهها ميتواند از پس مشکلات داخلي و خارجي کشور بر
بيايد. در غيراين صورت اگر نامزد معرفي نکنيم سنگينتريم چون در
غيراينصورت اعتبار خود را از دست ميدهيم و نميتوانيم براي مردم کاري
صورت بدهيم. با صراحت اعلام ميکنم چرا بايد وارد انتخاباتي بشويم که هر
کسي منتخب آن باشد تحريمها همچنان ادامه خواهد داشت؟ پس بهتر است
اجازه بدهيم کساني که عقيده دارند تحريم نعمت است وارد عرصه بشوند.
اگر قرار بر اين باشد که تحولي در سياست منطقهاي ايران رخ ندهد، چرا
ما باشيم؟ و امکانات و اختيارات در دست ديگران باشد؟ وقتي قرار است ما
بر سر کار بياييم و بگير و ببند فرهنگي هم باشد همان بهتر که ما نباشيم.
وقتي من مخالفم و ميدانم اين روند درست نيست چرا من سر کار باشم؟ اگر
من نتوانم در مورد افزايش قيمت بنزين نظر بدهم پس بهتر است کساني که
تصميم ميگيرند خودشان بر سر کار باشند. به عقيده من هر کسي بايد
مسئوليت نامزدها و برنامههاي خود را به عهده بگيرد و بر آن اساس در
صحنه سياست و انتخابات حاضر و با شفافيت به مردم اعلام کنند.
بسياري بعد از حضور در قدرت تغيير روش ميدهند و خود را با سياستهاي موجود همسو ميکنند.
اين مساله به شناخت مردم از آن نامزد و جناح او برميگردد بهطور
مثال اگر نامزد انتخابات رياست جمهوري آقايان عبدا... نوري و يا صفايي
فراهاني و يا رئيس دولت اصلاحات و يا آقاي آرمين و يا آقاي ميردامادي
باشند چنددرصد از مردم فکر ميکنند که در صورت راي آوري اين افراد
آنها درست عمل نميکنند؟ اين افراد امتحان خود را پس دادهاند. چرا
ما به آقاي روحاني راي داديم؟ گفتيم ايشان تحريمها را از ميان
برميدارد چون کشور در سال 92 با مشکلات جدي روبهرو بود و در سال 96
به ايشان راي داديم تا همان روال را ادامه بدهد ولي وي چندان موفق
نشد. امروز وضعيت به آن صورت نيست و بايد برنامههايي ارائه بدهيم و
بگوييم ميخواهيم قدرت را با اختيارات يکسان کنيم. ميخواهيم اگر نظاميان
وارد سياست شدهاند بگوييم بهتر است آنها به پادگانها برگردند. ما
ميخواهيم نهادهاي موازي را ادغام کنيم، ما ميخواهيم تحريمها را
برداريم. چه لزومي دارد جامعه در دوجا هزينه بدهد؟ اگر ما اين
موارد را اعلام کنيم جامعه متوجه ميشود که اين شعارها به قيافه اين
نامزدها ميخورد و ميتوانيم اميدوار باشيم که جامعه به ما راي بدهد
در نهايت اگر جامعه به ما راي نداد لااقل گفتمان خود را در جامعه
هژمونيک و مسلط ميکنيم و مشخص ميکنيم که راه نجات کشور اين ده اتفاقي
است که بايد رخ بدهد و هر کسي که به آن مقام رسيد بايد اين موارد را
در دستور کار خود قرار بدهد، چون چه ما رئيسجمهور بشويم و چه نشويم
تا تحريم هست در کنارش احتمالا گراني هست و تا رکود است بيکاري هست.
تحريم بايد برداشته شود و بايد براي لغو تحريمها راهي پيدا کرد اگر
اجازه بدهند ما اين کار را ميکنيم و اگر مانع شدند دير يا زود همان
کاري را انجام خواهند داد که ما ميگفتيم. آنها بايد اصلاحات را
بپذيرند ولو چهرههاي شاخص اصلاحطلبان را نپذيرفته باشند.