باز هم انتشار خبری تاسفبار روان جامعه را متاثر ساخته و صفآراییهای قدیمی را رنگی تازه بخشیده است.
علیرضا صدقی
باز هم انتشار خبری
تاسفبار روان جامعه را متاثر ساخته و صفآراییهای قدیمی را رنگی تازه
بخشیده است. خبر قتل فجیع و دلخراش رومینا به دست پدرش درپی یک منازعه
ناموسی، این روزها به تیتر اول اغلب رسانههای جمعی و محمل ارائه تحلیلهای
ریز و درشت تبدیل شده است. موضوعی که بدون تردید چون موارد بیشمار مشابه
دیگر پس از چندی گرد فراموشی بر آن خواهد نشست و جز پیکر بیجان رومینا،
سینه سوخته مادرش و احیاناً وجدان معذب پدرش کسی یادی از آن نخواهد کرد.
اما
خبرهایی از این دست، دستکم موجب میشوند تا صورتبندیهای متداول، مرسوم و
پذیرفته شده، دستخوش مناقشههایی جدی و اساسی شوند. صورتبندیهایی که گاه
نه از سر اندیشه و آراء عقلانی، بلکه به واسطه جهل و تعصب پدید آمدهاند.
مرور
واکنشهای صورتگرفته به این خبر طی روزهای اخیر حکایت از عصبیت، تعجیل در
تحلیل و بیش از همه عقدهگشایی عدهای علیه عده دیگر دارد. برخی بی هیچ
ملاحظهای خواستار بدترین عقوبتها برای پدر هستند و بعضی مرد عاشق رومینا
را مستوجب تعزیر میدانند. این دو گروه، هر دو هم درست میگویند و هم اسیر
تحلیلی خطا هستند.
واقعیت این حادثه نشان میدهد که جامعه در این مورد
با مجموعهای از قربانیان با سهم تقصیرهای متفاوت روبهرو است. البته که
بیگمان قربانی اصلی این رویداد تلخ، دخترکی معصوم بود که حالا پیکر نحیفش
زیر خروارها خاک خفته است.
لیکن آیا پدر رومینا، مادرش، برادر خردسالش و
آن مرد ۳۵ ساله عاشقش! قربانی نیستند؟ آیا پدر قربانی عصبانیت لجامگسیخته
متاثر از تعصب کورکورانه نیست؟ آیا مادر قربانی عدم توانایی در ساماندهی
یک زندگی عادی عاری از خشونت نیست؟ آیا پسرک ۶ سالهای که حالا خواهری
مقتول، پدری قاتل و مادری افسرده دارد، قربانی این رویداد لقب نمیگیرد؟
آیا مردی ۳۵ ساله که دلباخته کودکی ۱۴ ساله میشود، قربانی و اسیر فرهنگی
به غایت منحط نیست؟
بدون کوچکترین ابهامی پاسخ به تمام این پرسشها
مثبت است. حالا باید درپی دال مرکزی چگونگی ایجاد این حجم از قربانی بود.
باید دانست داس تعصب و فرزندکشی چرا، چگونه و چه وقت به دست پدر رومینا و
بسیارانی چون او رسید. برای فهم این موضوع باید سرنخ اصلی را به دست آورد.
سرنخی که میتواند مکانیزم توجیهگر قتل ناموسی را تبیین کند.
به نظر
میرسد قاتل اصلی رومینا و همسرنوشتان او، فرهنگ «پدرسالار» باشد. فرهنگی
که ریشههای عمیقی در اخلاق، عرف، حتی قانون و مهمترین از همه، در دین و
آیین ما دارد. فرهنگی که تابعیت تا شهرت و از ولایت تا رخصت در
تصمیمگیریها را یکسره در اختیار پدر قرار میدهد.
این فرهنگ البته با
استمزاج خشکاندیشانه از رویکردهای رادیکال دینی، چفت و بستهایی به غایت
مهلک در فرهنگ عمومی یا به عبارت رساتر در فرهنگ عامه پیدا کرده است. در
حقیقت این فرهنگ پدرسالار است که ناموس خانواده را از خود خانواده مهمتر
میسازد. پدر را مالک علیالاطلاق تمامی ارکان زندگی میداند و برای عناصر
ذکر خانواده، اعتباری به مراتب بالاتر از زنان میدهد.
در این فرهنگ
مخلوط شده با وجه خشن دین (رویکرد متشرعانه) هیچ پدیده و مولفهای مهمتر
از «ناموس» وجود ندارد. در نتیجه این فرهنگ اگر پدر رومینا او را نمیکشت،
خودش در نظام پدرسالار و فاعلمحور، کشته میشد و توان زیستن را از کف
میداد.
با این اوصاف به نظر میرسد برای کاهش بروز چنین رخدادهایی در
ایران باید با دوگانه «هر چیزی سالاری» و «رویکرد خشن دینی» به معارضهای
فرهنگی برخواست. چاره در آن است که مسائلی از این دست را از بن موضوع حل
کرد. از سرچشمه؛ و اصلیترین سرچشمه فوران مذاب تعصب خشکمغزانه، دوگانه
پیشگفته است.