کد خبر: ۳۴۷۳
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۱۸
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
منتقدِ«بی رحم» و «تند» و «صریح» و «باسواد» و «تلخ» که 69 ساله است، جوری «مهران مدیری» را به صندلی اش میخکوب کرد که گویی او نیز بخشی از دکور برنامه است!

آفتاب یزد ـ رضا بردستانی: منتقدِ«بی رحم» و «تند» و «صریح» و «باسواد» و «تلخ» که 69 ساله است، جوری «مهران مدیری» را به صندلی اش میخکوب کرد که گویی او نیز بخشی از دکور برنامه است!
دورهمی‌بالاخره از لاکِ «محافظه کاری» خارج شد، از شاهراه«سلبریتی»‌ها و «چهره‌ها» خارج شد و یک راست پیچید در کوچه ی «نقد و منتقد» آن هم به قول«مهران مدیری»: «میهمان داریم چه میهمانی مسعود فراستی»!
اعتراف می‌کنم مسحور میزانسنی شدم که«فراستی» در آن همه کاره بود و همه کار یعنی هرچه دلش خواست انجام داد، از خودش تعریف کرد، به «مهرانِ مدیری» و کارهای «مدیری» از جمله همین «دورهمی» شدیداً حمله کرد و اجازه نیز نداد که کلامِ او «منعقد» نشده، قطع شود.
فراستی از خودش گفت: فراستی گفت که من«تلخ» نیستم! مدعی شد: اصلاً جز در «نقد» در همه ی امور زندگی «قابل تحمل ترین» است، گفت شوخ و«سرپا» هستم و در هرجمعی«نشاط»، بخشی از دلایلِ حضور من است. گفت در «ایتالیا» و «فرانسه» با همه ی سختی‌ها و مشقات؛ در رشته‌های «اقتصاد سیاسی» و «جامعه شناسی هنر» تحصیل کرده و گفت: از 18-17 سالگی دچار «مرضِ نقد» شده است.
قصه ی فقرِ دوران دبیرستانش را نیز گفت که اگرچه هرگز از پدرش«سیلی» نخورده است اما شش ماه از 12 ماه سال، یک تخته«فرش» داشته اند که «گروی» بانک بوده برای تامین مخارج تحصیل در «دبیرستان اندیشه» ی آن روزگار که هم وزن «دبیرستان البرز» بوده است یا اندکی پایین تر! البته این را نیز گفت که نمی‌دانسته واگرنه چنین اجازه ای نمی‌داده!
او خیلی ساده گفت در سنین جوانی، همان سنینی که «شیطنت» خیلی عادی است، او «شیطون» نبوده اما کم کم «شیطون» شده، او گفت اولین نقدی که نوشته در مجله ی «فردوسی» آن روزگار منتشر شده و تفریح دوران دبیرستانش این بوده که«سارتر»، « کامو» و «هدایت» می‌خوانده... او با تاکید و حلاوتی عجیب گفت هر روز «فیلم» می‌بیند اما گفت: «موسیقی» نشنوم حالم «بد» می‌شود اما فیلم نبینم، خیر! اما در مورد رمان، با وسواسی عجیب تر گفت: حتی شده با تاخیر، همه ی رمان‌ها را می‌خوانم.
اگرچه «مهران مدیری» به «طعنه» و «کنایه» از او پرسید که:«کارگردانی هست که فراستی دوستش داشته باشد؟» اما فراستی پاسخی قابل تامل داد:«بله! کاربلدها را دوست دارم؛ هیچکاک را، جان فورد را،‌هاکس را، برگمان را، کوروساوا را، فلینی را، آنتونیونی را و...» اما او گفت:« از نظر من «هیچکاک» مظهر سینما است.» او راز تلخی‌های نقدهای خود را بالاخره بر ملا کرد و گفت: من در تمام عمرم از یک«متر» خیلی خاص برای نقد آثار استفاده کرده ام!
>متر من«فرم» است
او می‌گوید مهران مدیری نیز تایید می‌کند که در نقد نمی‌توان و نباید«مقایسه» کرد اما فراستی گفت:«متر باید مشخص باشد. مثلاً در موسیقی باید بدانند متر تو کیست؟! «باخ»، «ویوالدی» یا«شوارتز»؛ در ادبیات نیز همین گونه است؛ «تولستوی»، «داستایوفسکی» یا در نقاشی باید معلوم شود متر برای سنجش«داوینچی» است یا
«میکل آنژ» و همچنین فیلم؛ هیچکاک یا...»
فراستی وقتی به منتقدینی که نقد‌های او را بر نمی‌تابند رسید گفت:« متر من در تمامی‌نقد‌ها«فرم» است و مثال آورد و تاکید کرد: بالاخره یا جای دوربین تو درست است یا غلط، زاویه ی دوربین تو درست یا نادرست!؟ این ربطی به «کلاسیک» و «مدرن» ندارد، «مدرن» و «پست مدرن» که نمی‌تواند از فرم خارج شود می‌شود؟
>من با نقد زندگی می‌کنم
فراستی گفت و صریح نیز گفت که: «گذران زندگی من از راه نقد است.» او گفت:« من با نقد زندگی می‌کنم»، کتاب می‌نویسم، تدریس می‌کنم، برنامه اجرا می‌کنم و... اما مدعی شد«نقد» هرگز «کسب و کار» او نبوده و نخواهد بود. ذیل جمله ی من با نقد زندگی می‌کنم نیز معلوم شد برای فراستی؛ نقد«پروژه» است، «مدیوم» است، اصلا «نقد» تنها «دلیل اجتماعی زنده بودن» او است و اما تکرار پشتِ تکرار که«نقد هرگز کسب و کار من نبوده است و امیدوارم هیچ وقت نیز کسب و کار من نشود.»
>تکلیف مان را با سینما روشن کنیم
فراستی می‌گوید: «بلاتکلیفی بد دردی است!» مثلاً هنوز تکلیف ما با سینما مشخص نیست که سینما به عنوان«هنر» مد نظر است یا سینما به عنوان«سرگرمی» اگر به سینما از دریچه ی سرگرمی‌می‌نگریم بسیاری از نقدها باید تعطیل شود اما وقتی به سینما در قالب هنر می‌نگریم دیگر نباید منتظر«مدارا» و « ملاحظه» و «محافظه کاری» پیشه کنیم و برای گفتن نظرات مان «ترسو»باشیم.
>اذیت می‌شوم؛ اذیت می‌کنم
فراستی «تلخکامانه» می‌گوید: من تنها ایرانیِ منتقدی هستم که وقتی از دیدنِ یک فیلم«اذیت» بشوم عوامل آن فیلم را «اذیت» می‌کنم. او می‌گوید: وقتی یک فیلم مرا «خشمگین» می‌کند چرا باید جلوی خشم خودم را سد کنم؟ بالاخره خشم است در کلام و کلمات متجلی می‌شود من هم اصراری ندارم خشمم را فروبخورم! خشم است نمی‌شود جلوی آن را گرفت؛ همراه کلمات با همان آهنگی که خشم را بتواند منتقل کند می‌آید!
فراستی «تلخکامانه تر» می‌گوید: این بی انصافی است اگر برخی فکر کنند از بودن فیلم‌های بد لذت می‌برم، این خباثت است اگر فکر کنند من چون «فیلم بد» زیاد است به شهرتی رسیده ام و...
فراستی می‌گوید: به برخی بر می‌خورد که نقدشان می‌کنم، بر بخورد! وقتی آثار آن‌ها به من بر می‌خورد طبیعی است جوری واکنش نشان بدهم که به آن‌ها بر بخورد. او می‌گوید: وقتی عوض فیلم به من یک مشت«آشغال» تحویل می‌دهند طبیعی است با آن‌ها مهربانی پیشه نکنم چون بلد نیستم چون من یاد نگرفته ام اذیت شوم و لبخند بزنم!
امان از پولشویی در سینمای اسپانسر زده ی فیلمفارسی کهنه شده!
فراستی در اوج صحبت‌های خود، به اصطلاح حرف آخر را همان وسط برنامه ی «دورهمیِ مهران مدیری» می‌زند: کار خوب تصادفی به دست نمی‌آید، کار خوب باید از مسیری درست و از یک روح خوب نشات بگیرد.
فراستی دست می‌گذارد روی درد سینمای «اسپانسر زده ی فیلمفارسیِ کهنه شده» و می‌گوید:«با پول کثیف نمی‌شود فیلم تمیز ساخت، با پول کثیف نمی‌شود فیلم خوب تولید کرد، با پولِ پولشویی شده نمی‌شود اثر فاخر هنری تولید کرد.» و ادامه داد: « امروزه سینما پر شده از تهیه کنندگانی که کارشان چیزی دیگر است منتها آمده اند در سینما تا «پول‌های کثیف خود را شست و شو» بدهند. آمده اند با یک عده سلبریتی عکس یادگاری بگیرند و بروند.» فراستی اما حرفی تکان دهنده تر زد:« یک عده سلبریتی مجازی که با همین پول‌های کثیف رشد کرده اند شده اند متن سینما، متن همین فیلم‌هایی که در سینمای« اسپانسر زده ی فیلمفارسیِ کهنه شده» دارد جولان‌های 60-50 میلیارد تومانی می‌دهد.»
فراستی معتقد است: سینمای امروز و اکنون «مسموم» است زیرا «سینمای ایران، تنها سینمایی است که دغدغه ی برگشت سرمایه ندارد» چون اصلا در همان تولید سود خودش را کسب کرده است. در هیچ کجای دنیا نظیر این مسئله را نخواهید دید.
فراستی موزون و طبقه بندی شده می‌گوید:
ـ این پول‌ها نمی‌دهد کار سالم!
ـ این جدایی از مردم نمی‌دهد کار سالم!
ـ این پولشویی‌ها نمی‌دهد کار سالم!
نه کتاب می‌خوانند، نه فیلم می‌بینند؛ به این‌ها می‌شود گفت فیلمساز؟!
روزی چندتا فیلم خوب می‌بینند؟ ماهی چند جلد کتاب می‌خوانند؟ سالی چند دوره و کلاس آموزشی شرکت می‌کنند؟ اصلا در سال چند ساعت صرف آموختن می‌کنند؟ به این‌هایی که نه سوادش را دارند، نه فیلم می‌بینند نه کتاب می‌خوانند هم می‌شود گفت فیلمساز؟!
>چه باید کرد؟!
فراستی معتقد است پیوند آدم‌ها و فیلمساز‌ها خیلی سال است که قطع شده! فیلمساز برای خودش و اهدافی که دارد فیلم می‌سازد. او می‌گوید: باید این فاصله از بین برود. فراستی با تاکید بر این مهم که من«طرفدار سانسور هستم اما نه این سانسورهای معمول تلویزیون و سینما بلکه سانسور هنری» می‌گوید: «اجازه ندهید و ندهیم به مخاطب توهین کنند، اجازه ندهید و ندهیم به اخلاقیات و ارزش‌های جامعه لطمه بزنند، اجازه ندهید و ندهیم به منافع ملی ما حمله شود» و در پرانتز می‌گوید:«مگر‌هالیوود با تمامی‌گردن کلفتی اجازه دارد به پرچم آمریکا توهین کند که فیلمساز ما به همه ی شئون فردی و اجتماعی و ملی ایران و ایرانیان توهین می‌کند؟»
>سینمای دولتی درست بشو نیست!
فراستی دست می‌گذارد روی مسئله ای مهم و می‌گوید:«سینمای دولتی درست بشو نیست! فیلمسازی که سفارش می‌گیرد دیگر فیلم نمی‌سازد که اگر فیلمساز واقعی بود که سفارش نمی‌پذیرفت!» فراستی می‌گوید:همین که فیلمسازی وارد حوزه ی سفارشی سازی شد کارش تمام است، او را از جرگه ی فیلمسازها خارج باید کرد. او می‌گوید: مصیبت از این بالاتر؟ سینمای دولتی دست یک عده کارنابلد، سینمای خصوصی هم دست یک عده پولشوی طرفدار فساد و مالک پول‌های کثیف !
فراستی می‌گوید: چاره ای نداریم تا فاصله ی بین فیلمساز با مردم و مخاطب را کم کنیم. می‌گوید: باید به مخاطب یاد بدهیم مطالبه گری سینمایی داشته باشد. هر فیلمی‌را تماشا نکند برای هر «شبه فیلم»ی پول خرج نکند آن هم فیلم‌هایی که از جیب من و شما هزینه اش را داده اند و ساخته شده است.
فراستی می‌گوید: وقتی مسئله داشته باشیم می‌توانیم فیلم‌های کوچک و کم خرج بسازیم اما وقتی هدف پولشویی است حمله می‌آوریم به سوی پروژه‌هایی که با آن بشود پول‌های هنگفت تری را شست؛ می‌شویم طرفدار پروژه‌های چندین ده میلیاردی!
>مردم عادت کنند فیلم بد نبینند!
فراستی معتقد است: این سینما مدت‌ها است سقوط کرده، سقوط آزاد و تلخ! فراستی می‌گوید: فیلمسازان ما بلد نیستند، مخاطب بلد نیست، مخاطب هم یادنگرفته هر «آشغالی» را به جای فیلم تماشا نکند! او می‌گوید«برای برخی فیلم‌ها«اشغال» و «شنیع» فحش نیست، عین تعریف و تمجید است چون واقعا «آشغال و شنیع» هستند.»
فراستی تاکید می‌کند: تولید کنندگان و اسپانسرها اگر دست شان توی جیب خودشان بود آن وقت می‌دیدید چه وسواسی به خرج می‌دادند، چقدر دقت می‌کردند که هم دنبال فیلنامه نویس خوب بگردند هم دنبال کارگردان کاربلد و هم دنبال بازیگر خوشفکر و باسواد اما چون
دست شان در جیب من و شما است تن به هر فیلمنامه نویس و فیلمسازی
می‌دهند با حضور هر هنرپیشه ی کارنابلدی!
فراستی از اصطلاح«دکان سه نبش» استفاده کرده تا بهتر بتواند منظورش را از برخی حضورها به مخاطب منتقل کند اما او راهکار نیز ارائه می‌دهد:«مردم عادت کنند فیلم بد نبینند!»
جملات تک سیلابی فراستی در برنامه ی دورهمی‌اگرچه پراکنده بود اما شنیدنی بود:
ـ « کرونا و قرنطینه برای کتابخوان‌ها نعمت بود، برای من که خیلی خوب بود.»
ـ «باید به مردم مطالبه گری هنری بیاموزیم چیزی شبیه به مطالبه گری سیاسی و اجتماعی.»
ـ « مردم سراغ آثاری که سازندگان آن با جامعه قطع رابطه کرده اند نروند.»
ـ «تهیه کننده ای که مشکل برگشت سرمایه ندارد چرا باید اثر فاخر هنری تولید کند؟»
ـ « منتقدان در جامعه ای که سینمای آن، ادبیات آن و هنر آن دولتی است یک لشگر یک نفره اند و باید با خیلی‌ها بجنگند.»
ـ «امروز بیاییم حرف دیروز و پنجاه سال قبل را بزنیم و تکرار کنیم اسمش هنر نیست اسمش مسئله نداشتن است.»
ـ « مسئله داشتن یعنی اگر فیلمی‌می‌سازیم با موضوع خودکشی، خودکشی مسئله ی ما باید باشد نه ادا درآوردن!»
ـ « در جامعه ای که فرهنگ نقد در آن رشد نکرده باشد نمی‌شود توقع داشت فیلمساز بی سواد و تهیه کننده ی پولشو و اسپانسرِ
فرصت طلب حضور نداشته باشد.»
ـ « فاصله با مردم مختص فیلمسازها نیست، مسئولان هم از مردم فاصله گرفته‌ اند!»
ـ « حیف است انسان با آن همه عظمت به کتاب خواندن عادت نداشته باشد، حیف است حیف!»
>و اما کمدی...
بخش‌های مهمی‌از صحبت‌های فراستی به موضوع کمدی مربوط است. به «مهران مدیری» هم معترض می‌شود که چرا فیلم کمدی خوب نمی‌سازد، می‌گوید:« حرف‌هایی که نمی‌توانی در هیچ ژانری بزنی را در قالب طنز بیان کن در ژانر کمدی.» مهران مدیری می‌گوید که دچار «غمِ» بزرگی شده و نمی‌تواند و فراستی می‌گوید:« اندوه هرچه بزرگتر، طنز اثر گذارتر، کمدی فاخر تر و اثر ماندگارتر!»
فراستی از «چارلی چاپلین» می‌گوید از «لورل و‌هاردی» و ادامه می‌دهد: کمدین‌ها، سازندگان فیلم‌های کمدی از «شریف ترین»‌ها هستند و ادامه می‌دهد: هنری والاتر از این نداریم که غم را به کمدی تبدیل کند آن هم کمدی که مردم را سرخوش کند! و تاکید می‌کند:
«خنداندن مردم یکی از شریف ترین کارها است.»
فراستی می‌گوید: اصلا اگر فکر کنیم فیلم کمدی ساختن آسان است به بیراهه رفته ایم. او می‌گوید: کمدی سر به سر این و آن گذاشتن نیست، کمدی به همه متلک گفتن و دست انداختن این و آن نیست. می‌گوید: چه کسی گفته:« کمدی یعنی مسخره کردن و وقت مردم را تلف کردن؟!» و تاکید می‌کند:«اصلا سخت ترین ژانر فیلم برای قدرت نمایی همین کمدی است هرکسی نمی‌تواند «جری لوئیس» شود، «لورل و‌هاردی»شود و از انسانیت بگوید اما در قالب طنز!»
برنامه ی دورهمی‌با حضور فراستی را باید بارها و بارها دید چون فراستی؛ آن منتقدِ«بی رحم» و «تند» و «صریح» و «باسواد» و «تلخ» که 69 ساله است، و 70دقیقه «مهران مدیری» را به صندلی اش میخکوب کرد که گویی او نیز بخشی از دکور برنامه است! این بار پرده از رازهای بیشماری برداشت. اصلا فراستی را از این زاویه دیدن حلاوتی دیگر دارد از این زاویه ای که «دورهمیِ مهران مدیری» فراستی را نشان داد هنوز ندیده بودیم و باور کردیم فراستی تلخ نیست، خاص است. سلبریتی نیست اما باسواد است، صریح است اما با سواد و با دغدغه نیز هست.
نام:
ایمیل:
* نظر: