در روزهای گذشته و درست زمانی که جامعه با التهاب و هیجان و اضطراب ناشی از یک خطای سترگ انسانی! دستوپنجه نرم میکرد و هنوز فاجعه پیشآمده را باور نکرده بود، بار دیگر بیتدبیری، لجاجت، ناکارآمدی و سخافت در برنامهریزی صداوسیما به میدان آمد و داغی بر داغ مردم افزود.
علیرضا صدقی
در روزهای گذشته و درست
زمانی که جامعه با التهاب و هیجان و اضطراب ناشی از یک خطای سترگ انسانی!
دستوپنجه نرم میکرد و هنوز فاجعه پیشآمده را باور نکرده بود، بار دیگر
بیتدبیری، لجاجت، ناکارآمدی و سخافت در برنامهریزی صداوسیما به میدان
آمد و داغی بر داغ مردم افزود.
در این فضای ملتهب که هر علاقهمند به
کشور سعی در آرامسازی فضا، رفع کدورت و جلوگیری از جریحهدار شدن عواطف
مردم دارد، دو کارشناس رسانهای وابسته به یک جریان سیاسی خاص بر صفحه
شبکهای خاصتر نمایان شدند. یکی از آنها خطاب به یک کارگردان سینما و
دختر بازیگرش اعلام کرد که اگر گروهک عبدالمالک ریگی به تو و دخترت تعدی
میکردند، خوشت میآمد. آن دیگری هم دیگرانی را که چون او فکر نمیکنند به
خروج از کشور و رفتن از ایران توصیه کرد.
موضوعی از این جنس را از جهات
مختلف و زاویههای گوناگون میتوان به تحلیل نشست. لیکن یکی از مهمترین
زوایایی که باید موردتوجه قرار گیرد، شناخت «تبار» کارشناسانی است که
اظهارنظرهایی از این دست را در کارنامه دارند. پرداختن به این موضوع از
منظر مورد اشاره از آن رو حائز اهمیت است که نخست میتواند دلیل یا دلایل
اصرار بر ادامه چنین روندی از سوی آنان را مشخص کند و در ثانی ابعادی تازه و
پنهان از خاستگاه فکری، بنمایههای نظری، رویکردهای اجتماعی و مشی عمومی
آنها را فراروی پژوهشگر بگشاید.
در نخستین گام باید تلاش کرد تا نسبت
این شبهکارشناسان قشری با «قهرمانها»، «ارزشها»، «اصول» و «آرمانهایی»
که آنها را «مصادره» کردهاند، مشخص شود. به منظور فهم نسبت این کارشناسان
با مفاهیم پیشگفته، باید به بهانه و دستاویز آنها در طرح چنین گزارههای
سخیفی توجه کرد. این برنامهها که مشخص نیست به چه انگیزهای سعی در طرح
دوگانه معترضان به سقوط هواپیما و مشایعت میلیونی پیکر شهید قاسم سلیمانی
داشتند، ساخته شد. به دیگر بیان، این کارشناسان مدعی هستند که به «دفاع از
شهید قاسم سلیمانی» چنین تعابیر و گزارههایی را استفاده کردند. کافی است
همین تعابیر را در کنار عبارات سردار شهید در یکی از سخنرانیهایش قرار
داد. آنجا که او در مورد کسانی که چون سلیمانی نمیاندیشند و حتی باورهای
مذهبیشان با او متفاوت و متعارض است از تعبیر «آنها خانواده ما هستند»
استفاده میکند. با این قیاس ساده میتوان درک کرد که شبهکارشناسانی از
این دست تنها پشت نام و عنوان سردار سلیمانی و رفقای شهیدش در 8 سال جنگ
تحمیلی و تمامی ارزشهای انقلاب اسلامی پنهان شدهاند. در حقیقت آنها ـ یا
در اثر عصبانیت یا به هر علت دیگری ـ واقعیت ذهنی خویش را آشکار کردند و
نشان دادند نه در مبانی و نه در نوع مواجهه و ارتباط و تعامل با آحاد
جامعه، هیچ نسبتی با ذهنیت و باورهای قهرمانان ملی این کشور ندارند. یکی از
پیامدهای ناگوار اظهارنظر آنها را میتوان در فاصله گرفتن بخشی از جامعه
با آرمانها و باورهای این قهرمانان ملی ترسیم کرد.
پس از آشکار شدن
این تفاوتها، نوبت به گام بعدی شناخت «ماهیت» و «هویت» آنها میرسد. در
این گام باید به «تقارنها» و «همصداییها» توجه داشت. چه کسانی از ایجاد
«دوقطبی» در جامعه سود میبرند؟ چه اندیشهای علاقهمند به تقابل مردم با
مردم است؟ چه جریانی در داخل یا خارج کشور از «وحدت»، «همدلی» و «همراهی»
مردم در جریان بدرقه پیکر شهید قاسم سلیمانی عصبانی و خشمگین است؟ کدام
اندیشه و تفکری روندهای تفرقهافکنانه را دنبال میکند؟ عصبیت افسارگسیخته
در جامعه به سود چه کسانی است؟ و بیشمار پرسشهای دیگر که هر یک میتواند
ماهیت و هویت طرح چنین مسائلی را آشکار کند.
بدون تردید پروژه توهین و
تخطئه بخش یا بخشهایی از جامعه ملتهب ایران که این روزها داغدار و غمگین و
عصبانی است، نمیتواند از سر دلسوزی یا خیرخواهی صورت گرفته باشد. بیشک
چنین رفتاری یا نتیجه تحلیلی ناشی از یک خطای استراتژیک است و یا نسبتی جدی
با جریان نفوذ پیدا میکند. چرا که در حال حاضر تنها جریان نفوذ است که
تلاش میکند تا شکافهای موجود میان حاکمیت و جامعه را تعمیق کند. این
گزاره شاقول و سنجه درستی جهت شناخت سره از ناسره و دوست از دشمن به دست
میدهد.
ذکر این دو نمونه نشان میدهد، کارشناسانی که حاکمیت را به
مدارا، توجه، تکریم و مهربانی با مردم و جامعه را به آرامش، تحمل و صبوری
دعوت میکنند، دل در گرو آبادانی کشور دارند و آنها که خود منصوب به نهاد
قدرت تعریف کرده، با بهانههای واهی در تنور دوقطبیسازی جامعه میدمند،
دست در خورجین جای دیگری، احیانا کشور دیگری و شاید فرد دیگری دارند.