سالها قبل، سفرم به سیستان و بلوچستان همزمان شده بود با ریزگردهای منطقه سیستان به ویژه در زابل که اگرچه حالا برای مردم «درد»ی عادی است اما باید آن جا بود تا این فاجعه را لمس کرد که چگونه ریزگردها نامهربانانه تا اعماق تنفسها و زندگی را در مینوردند.
سالها قبل، سفرم به سیستان و بلوچستان همزمان شده بود
با ریزگردهای منطقه سیستان به ویژه در زابل که اگرچه حالا برای مردم
«درد»ی عادی است اما باید آن جا بود تا این فاجعه را لمس کرد که چگونه
ریزگردها نامهربانانه تا اعماق تنفسها و زندگی را در مینوردند. حالا
اما درد، روی دیگرش را هم به سیستان و بلوچستان نمایانده است. آن وقت که
باران نمیبارد و حقابه به هامون نمیرسد، درد گرد و غبار و ریزگردها تن را
میآزارد و حالا که باران باریده است باز هم روی خشم طبیعت به سراغ مردم
آمده است. اگر آنها آن وقت زندگی را در میان گرد و غبار میبینند، این
روزهای سرد هم باید زندگی را روی آب ببینند. واقعا مشکل چیست؟
چرا سیستان و بلوچستان در باران و غیرباران دچار چنین مشکلاتی میشود؟
اگرچه شاید برای خشک شدن «هامون» بتوان بهانه قطع غیرقانونی و
ناجوانمردانه حقابه توسط کشور همسایه را بهانه کرد اما آیا برای این
سیلابها نیز میتوان «بهانه» تراشید؟ چرا از آسیبها درس نمیگیریم؟
سیل ویرانگر سیستان و بلوچستان، سیلاب روزهای قبل در استان هرمزگان
برای هزارمین نوبت به ما ثابت کرد که بارشهای غیرطبیعی بیش از آن که ما
تصور میکنیم میتواند به زیرساختهای شهری و روستایی مان آسیب برساند.
بنابر آن چه از گزارش ها، قرائن و شواهد سیلابها برمی آید مجموعه مسئول در
کشور هنوز در فراهم آوری زیرساختهای لازم و اولیه همچون لای روبی
رودخانهها و کانالها برای مقابله با چنین حوادثی دچار نوعی غفلت تاریخی
است. سیلابهای ویرانگر شمال و شرق و جنوب در روزهای آغازین امسال که
حال و هوای شاد نوروزی مردم را به غم مبدل ساخت، سیل روزهای اخیر در
هرمزگان و حالا در سیستان و بلوچستان قطعا نتیجه بی توجهی و قصور یک دوره
خاص برنامه ریزی و مدیریت نیست، بلکه سالهای سال است که مسئولان و
دستاندرکاران در پی ادوار خشکسالی و بارشهای کم، از انجام وظایف خود در
قبال پیشگیری از چنین حوادثی غفلت کردهاند که اگر بخواهیم امروز به
«عدالت» پیش برویم، باید تمامی مسئولان در دورههای پیشین را درباره
قصورشان بازخواست و به وجدانشان یادآوری کنیم که دردها و مصائب امروز این
سیلابها نتیجه بی عرضگی و بی تدبیریهای آنها در زمان مسئولیت شان است.
مدیریت بحران با بلندگوی دستی! حالا دیگر تیتر و
عنوان «بحران در مدیریت بحران» عبارتی آشنا در گزارشهای رسانهای است چرا
که سادهترین و در عین حال گویاترین مفهومی است که یک گزارشگر میتواند
برای گزارش خود از وضعیت «مدیریت بحران» کشور انتخاب کند.وقتی سیستم مدیریت
بحران و مسئولان بخشهای مرتبط در امر مهم «پیشگیری از بحران» اهل تدبیر و
اقدام به موقع نیستند، چارهای نمیماند جز این که وقوع بحران را از طریق
بلندگوی دستی باید به مردم اطلاع رسانی کرد. به این جمله مدیرکل مدیریت
بحران استان سیستان و بلوچستان توجه کنید: «در طول 30 سال اخیر این حجم از
بارش در استان بی سابقه بوده است. با توجه به اعلام سازمان هواشناسی مجموعه
مدیریت بحران قبل از آغاز بارش، اطلاع رسانی درخصوص وقوع سیل انجام داده
بود، به گونهای که با بلندگو در بسیاری از روستاها اطلاع رسانی شده بود.»
(ایرنا/ 23 دی 98) آقای مدیریت بحران اگر هنگام اطلاع رسانی بلندگویی
شما عدهای خواب بودند، یا ناشنوا بودند یا اصلا در موقعیتی نبودند که در
جریان هشدارتان قرار بگیرند، تکلیف چیست؟ آیا مدیریت بحران همین گونه
است؟! آیا کشورهای پرباران اروپا این گونه وقوع بحران را مدیریت میکنند؟
آیا اهتمام بر آماده سازی زیرساختها شامل لای روبی رودخانه ها، مسیلها
و کانالها یا فراهم آوری مسیرهای انتقال آب جزو تکالیف پیشگیری از بحران
نیست؟ اگرچه اقدامات اجرایی در این بخشها به طور مستقیم از وظایف سازمان
مدیریت بحران نیست اما «روز حادثه» همه مدیریت بحران را میشناسند. سیلاب برخی مسئولان را با خود برده است
بنابراین بپذیریم تا اصل «پیشگیری» را باور نکنیم این حکایت غم انگیز
سیلاب ما را هم با خود خواهد برد. چه بسا سیلاب بی توجهیها و بی تدبیری
تاکنون بسیاری از مسئولان را با خود برده است که در این روایت حبیب ا...
دهمرده نماینده زابل قابل مشاهده است:«از آن جا که اوایل امسال استان
سیستان و بلوچستان دچار سیل شد در ستاد مدیریت بحران کشور مقرر شد که
رودخانهها لای روبی شود اما تاکنون اقدامی در این زمینه صورت نگرفته که
این امر بیانگر این است که «پیشگیری» معنایی ندارد.» (خبرگزاری تسنیم/
23 دی 98)