با ورود به دنیای نوین و سپریشدن دو دهه از قرن بیستویکم و درحالیکه بسیاری از مناسبات جهانی، منطقهای و داخلی در واحدهای ملی دستخوش تغییرات بنیادین شده است، منطقه خاورمیانه نهتنها از این روند جهانی تاثیر متقابلی جهت برونرفت از مشکلات نگرفته، بلکه گویا به دامن مشکلات بیشتر و بحرانهای فزایندهتری نیز در افتاده است.
محمدرضا ستاری
با ورود به دنیای نوین و
سپریشدن دو دهه از قرن بیستویکم و درحالیکه بسیاری از مناسبات جهانی،
منطقهای و داخلی در واحدهای ملی دستخوش تغییرات بنیادین شده است، منطقه
خاورمیانه نهتنها از این روند جهانی تاثیر متقابلی جهت برونرفت از مشکلات
نگرفته، بلکه گویا به دامن مشکلات بیشتر و بحرانهای فزایندهتری نیز در
افتاده است. مشکلات داخلی، حکومتهای واپسگرا، اقتصاد وابسته، معضلات
امنیتی گسترده، شکاف عمیق میان همسایگان تاریخی از دیرباز تاکنون گریبان
این منطقه را گرفته است و همچنان نیز تشدید میشود.
هرچند سابقه
طولانیمدت استعمار باعث شده تا سیر حوادث این منطقه به صورت طبیعی رقم
نخورد، اما آنقدر اشتراک منافع و نیز پیوندهای فرهنگی و تاریخی میان
مردمان و حاکمان منطقه وجود دارد تا دیگر توجیه این موضوعات در جهت
افتراقات خاورمیانه، محلی از اعراب نداشته باشد. در چنین هنگامه پرآشوبی
که بیش و پیش از هرچیزی در میان کشورهای خاورمیانه موضوع گفتمان و اعتدال
را قربانی کرده است، معضل جدیدی نیز علاوه بر ظهور و بروز گروههای تندروی
فروملی که نمونه تام و تکمیلشده آن را در قامت خلافت داعش مشاهده کردیم،
به مصائب بیپایان خاورمیانه بیشتر از هر زمان دیگری اضافه شده است.
هرچند
سابقه حضور نیروهای خارجی در این منطقه بهواسطه منابع انرژی و موقعیت
استراتژیک آن، سابقهای طولانی است، اما در طول سیسال گذشته به خصوص از
زمان جنگ اول خلیجفارس تا اوج آن یعنی حمله آمریکا به عراق و خاورمیانه،
مسئله عدم توازن قوا و نیز در دست گرفتن ابتکار عمل روند مناسبات
خاورمیانه به دست قدرتهای خارجی به امری بحرانزا برای کشورهای منطقه بدل
شده است. کافی است در این میانه نگاهی به روابط کشورهای همسایه در این
منطقه داشته باشیم؛ کشورهایی که در اوج بحرانهای خاورمیانه که سیری صعودی
نیز به خود میگیرد، علیرغم تمامی اشتراکات تنها بر پله واگرایی ایستاده و
برای افقگشایی در این مناسبات تاریک دیپلماتیک، همواره چشم به قدرتی
فراتر از منطقه دوختهاند.
اگر در طول یکصدسال گذشته در روند مناسبات
تمامی مناطق مهم و حیاتی دنیا نگاهی داشته باشیم، قاعدتاً نتیجه خواهیم
گرفت که هرچند بستر ژئوپلتیک این مناطق موضوع منازعه و رقابت را تقویت
میکند، اما کشورهای منطقه حداقل یکبار برای همیشه هم که شده سعی کردهاند
نقطه اشتراکی را برای همکاری و تعامل در خود یافته و از چرخه معیوب رقابت،
دشمنی، پشتهماندازی و نفوذ سختافزاری ژئوپلتیک در میان خود جلوگیری
کنند. این مهم اما در منطقه خاورمیانه نهتنها به چشم نمیخورد، بلکه
روزبهروز نیز در حال افزایش است. اکنون با نگاهی به وضعیت سوریه، یمن،
عراق، افغانستان و شمال آفریقا مکعب فروریزش بحرانی را شاهد هستیم که برای
حل هرکدام از آنها چارهاندیشی و خروج از دشواری تنها به بنبست ختم
میشود. تنها در نمونه یمن، هجوم ارتش ائتلاف عربی به رهبری عربستان در این
کشور شرایطی را ایجاد کرده که به گفته نماینده سازمان ملل، اکنون اوضاع
این کشور شبیه به روز قیامت است. برای نمایاندن ناکارآمدی حکمرانان منطقه
همین بس که نهتنها معضلاتی را که دنیا سالهاست از آن عبور کرده است را
همچنان به دوش میکشند؛ بلکه طبق آمار سازمان نجات کودکان در
چهارسالونیم گذشته، 85 هزار کودک زیر پنجسال یمنی تنها به دلیل گرسنگی
جان خود را از دست داده که این میزان البته سوای مرگومیرهای ناشی از جنگ،
بمباران و بیماریهایی است که از زمان حمله عربستان به یمن، گریبان مردم
این کشور را گرفته است.
در چنین چشماندازی، احتمالاً یک راهکار برای
برونرفت از این مشکلات طاقتفرسا وجود دارد؛ اینکه یکبار برای همیشه تمامی
کشورهای منطقه با در نظر گرفتن اشتراکات فراوانی که در دل این منازعات به
گوشهای تاریک پرتاب شده، همانطور که ایران نیز پیشنهاد کرده، مجمع
گفتوگوهای منطقهای را ایجاد و به جای بازدارندگی بهوسیله راهبردهای
سختافزاری، در پیوند اقتصادی، فرهنگی و مناسبات سیاسی آنگونه منافع مشترک
را به هم پیوند بزنند تا از دل آن، خودبهخود بازدارندگی متناسب با زیست و
دنیای نوین متولد شود.