فضای سیاسی کشور و به نوعی انتخابات پیشرو امروزه یکی از مهمترین مسائل بین جریانهای سیاسی و نخبگان کشور است. بارها روزنامهها و رسانههای مختلف در مصاحبهها و گزارشهای خود تاکید کرده و هشدار دادهاند که انتخابات پیشرو شاید به دلیل بیرمقی احزاب و جریانهای سیاسی یکی از متفاوتترین انتخابات باشد.
الهام برخوردار
فضای
سیاسی کشور و به نوعی انتخابات پیشرو امروزه یکی از مهمترین مسائل بین
جریانهای سیاسی و نخبگان کشور است. بارها روزنامهها و رسانههای مختلف
در مصاحبهها و گزارشهای خود تاکید کرده و هشدار دادهاند که انتخابات
پیشرو شاید به دلیل بیرمقی احزاب و جریانهای سیاسی یکی از متفاوتترین
انتخابات باشد. دلیل این امر نیز به عدم گفتمانسازی و تغییر در برنامهها و
استراتژیهای کارآمد از سوی دو جریان و جناح سیاسی مطرح در کشور است.
درواقع بدنه و سرمایه اجتماعی این دو حزب سیاسی طی این سالها به خاطر
عملکرد و عدم پاسخگویی آنها به مطالبات، از آنها ناامید شده و به نوعی
میتوان گفت در حال عبور از این دو جریان هستند که این خود یکی از مهمترین
خطرات و آفتهای هر جناح سیاسی است. همین عوامل نیز باعث شده است که
نخبگان سیاسی نیز بارهای دراینباره هشدار دهند و خواهان گفتمانسازی و
فضای باز بیشتری برای ایجاد تحول و تغییر در فضای سیاسی درونی و همچنین
کشور باشند. اما با وجود آنکه جریانهای سیاسی این رکود و رخوت را درک
میکنند و میدانند دیگر نمیتوان با این فرمان جلو رفت اما همچنان برای
گذار از این دوران چارهاندیشی نکردهاند.
در همین راستا عماد افروغ،
فعال سیاسی و جامعهشناس با بیان اینکه مردم از هر دو جناح سیاسی ناامید و
ناراضی هستند، میگوید: 26 درصد از مردم به دو جریان سیاسی مطرح در کشور
یعنی اصولگرایی و اصلاحطلبی گرایش دارند.
این جامعهشناس میگوید: در
آخرین پیمایشی که صورت گرفت تنها 26 درصد مردم به اصولگرایی و اصلاحطلبی
گرایش دارند؛ یعنی اکثریت جامعه ما به گروههای سیاسی با هر عَلَم و کُتل و
نشانهای که دارند گرایش ندارند. درواقع اگر تحلیل صحیحی از رفتارهای
اصولگرایان و اصلاحطلبان داشته باشیم، میبینیم که هردو یکی هستند؛ یکی
شعار آزادی و دیگری شعار عدالت میدهد. در حالی که مردم نه حسی از عدالت و
نه حسی از آزادی دارند و احساس میکنند نابرابری کماکان برقرار است.
کماکان شکاف درآمدی موجود است. پس متوجه میشوند هدف اهالی سیاست فقط رسیدن
به قدرت سیاسی است. همچنین میدانیم قدرت سیاسی در ایران منشاء ثروت
بیشتر، اختیار بیشتر و حتی قدرت و سرمایه فرهنگی بیشتر است. پس طبیعی است
مردم به این نتیجه برسند که هیچکدام کمترین تحرکی برای ایجاد تحول اساسی
در ساختار سیاسی انجام ندادهاند تا فرصتی برای نیروهای تازه و جریانهای
تازهنفس مهیا شود.
درواقع از سخنان عماد افروغ میتوان چنین برداشت کرد
که طی سالهای اخیر عملکرد هر دو جناح سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا به
گونهای بوده است که نه تنها سطح مشارکت سیاسی مردم را بالا نبرده است بلکه
حتی آنها را از فعالیتهای سیاسی در قالب این دو جریان سیاسی دور کرده
است. یعنی شکاف بین قدرت اجتماعی و سیاسی هر روز بیشتر میشود که نتیجه آن
چیزی جز بیاعتمادی مردم به جریانهای سیاسی نخواهد بود. بنابراین آنچه که
بیشتر از هر چیز باید مورد توجه جریانها و احزاب سیاسی در روزگار کنونی
باشد همان گفتمانسازی است. چرا که قدرت اجتماعی است که زمینه قدرت سیاسی
را فراهم میآورد و یک جریان سیاسی بدون تکیه بر سرمایه بدنه اجتماعی
نمیتواند تاثیرگذار باشد و یا قدرت سیاسی کسب کند.
حیات و شادابی یک
جامعه را با شاخصههایی چند میتوان سنجید که یکی از آنها فعالیتها و
تلاشهای سیاسی سیاستپیشگان و احزاب سیاسی است. با توجه به آنکه
جریانهای سیاسی در آستانه انتخابات فعالیتهای خود را آغاز میکنند،
انتظار میرود که مثل همیشه این اتفاق نیز هماکنون بین جریانهای سیاسی رخ
دهد اما متاسفانه تا به امروز ما شاهد هیچگونه تحرکی نبودهایم. اینها
نشان از بیرمقی در فضای سیاسی و درونی جریانهای موجود در کشور دارد. اما
چرا این اتفاق رخ داده است. قطعا یکی از مهمترین دلایل آن بنبست گفتمانی
بین جریانهای سیاسی موجود در کشور است. کاملا مشخص است که دیگر جریانهای
سیاسی موجود در کشور با گفتمان سنتی نمیتوانند نتیجه بگیرند و مشارکت
سیاسی در جامعه را بالا ببرند. واقعیت این است که امکان تکرار الگوهای سنتی
دیگر وجود ندارد.
باید توجه داشت تداوم ضعف گفتمانی جریانهای سیاسی
کشور، فضا را به سمت رکود و بیتحرکی پیش خواهد برد. در چنین شرایطی
اصلاحطلبان و اصولگرایان برای تاثیرگذاری بر معادلات کشور، چارهای جز
بازاندیشی بر بنیانهای فکری و اصول کنشگری خود ندارند. چرا که تداوم و
تشدید این شرایط، مشارکت عمومی و حیات سیاسی کشور را در معرض آسیب قرار
میدهد و احتمال ظهور یک جریان سوم تندرو با نگاه پوپولیستی در چنین شرایطی
وجود دارد.
در همین راستا برخی کارشناسان معتقدند شاید یکی از دلایلی
که جریانهای سیاسی به بیتحرکی و بنبست رسیدند، همین ناتوانی در رفع
مشکلات کشور و ناامیدی مردم از آنها بوده است. درواقع اینها در مدیریت کشور
نتوانستند کارنامه موفقی داشته باشند و عدم رضایت مردم از آنها باعث شده
است به یک بنبست گفتمانی برسند. با نگاهی به فعالیتهای جریانهای سیاسی
در سالهای اخیر میبینیم که هیچکدام از آنها گردش نخبگان نداشته بلکه
جابهجایی مهره داشتهاند. زمانی که در احزاب و جریانهای سیاسی
جوانگرایی رخ نمیدهد نتیجه آن همین بیتحرکی و بیرمقی میشود. این باعث
میشود در جامعه ناامیدی رخ دهد که بسیار خطرناک است.
شاید ظهور یک
جریان سوم بتواند جامعه سیاسی را از این فضای بیرمق نجات دهد. اما کدام
جریان سوم و با چه گرایشی؟ تا امروز آنهایی که مدعی جریان سوم بودهاند نه
تمامی شاخصهها و مولفههای جریان سوم را داشتهاند و نه حتی جریانی مستقل
از دو جناح سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا بودهاند بلکه همگی این مدعیان
درواقع ریشه در این جریانهای سیاسی داشتهاند. یا اینکه بیشتر پوپولیستی
بودهاند. جریانی که برای مدتی کوتاه سوار بر موج نارضایتی، شعارهای
عوامگرایانه و پوپولیستی دادهاند که نتایج و آسیبهای آن بیشتر از این
فضای بیرمق است. بنابراین به نظر میرسد تنها راه نجات کشور در چنین
شرایطی گفتمانسازی و برگشت به سمت قدرت اجتماعی است. تا زمانی که احیای
بدنه و سرمایه اجتماعی صورت نگیرد قطعا این فضا تغییری نخواهد کرد.