بازشناسی ظرفیت ملی در امر توسعه و تنظیم مجدد قوانین مربوط به پیشرفت و ترقی در جامعه ایران و حذف با تضعیف موانع بسیار ضروری است. در این بین تاکید بر هویت ملی و ماهیت پدیدههای اجتماعی نیز حائز اهمیت وافر است تا ارتباط انداموار مولفههای توسعه مفقود نشود.
جهانبخشمحبی نیا
بازشناسی ظرفیت ملی در امر
توسعه و تنظیم مجدد قوانین مربوط به پیشرفت و ترقی در جامعه ایران و حذف
با تضعیف موانع بسیار ضروری است. در این بین تاکید بر هویت ملی و ماهیت
پدیدههای اجتماعی نیز حائز اهمیت وافر است تا ارتباط انداموار مولفههای
توسعه مفقود نشود. در هرصورت وجهی از توسعه به انسان برمیگردد که در قالب
شهروند طبقه، حکمران، سمپات و اپوزسیون متجلی است. با این مفروض تمام
ایرانیان داخل و خارج در صورتبندی نهایی توسعه سهم دارند و چه بسا بخشی از
عملکرد آنان به عنوان تغییر مزاحم و بخشی هم تسهیلگر امر توسعه باشد.
تاریخ و جامعهشناسی سیاسی ایران که با قدرت پیوند دارد حاکی است که هنوز
در جامعه ایران به عنوان طبقه فرودستان و فرادستان از زندان نگاههای
آغشته به جاهطلبی، تمامیتخواهی و جانبداریهای مطلق ایدئولوژیک رهایی
نیافته است و حداقل ایدهای مشترک به نام ایران هدفگذاری و مفهومسازی
نشده است و تاکید بر ایدئولوژیهای سکولاریستی لائیتسیته و مذهبی بر
سرزمین، ملت و نظام سیاسی ارجحیت داشته است.
متاسفانه عواملی چون احیای
خصومت بیشتر از سده و مطلقنگری و حذف رقیب در رفتار سیاسی جامعه ایرانی
نهادینه شده است و بزرگترین مانع توسعه همانا انسان است که از فهم
مسئولیتهای زمان عاجز مانده است. انسانی که به رقابت، رفاقت، همزیستی و
وفاق اجتماعی باور نداشته باشد و انقلابهای بزرگ کشاورزی، علمی، صنعتی و
ارتباطی را به کناری بگذارد. درواقع به دوران قبیله بازگشت پیدا میکند که
با نهی سازمان، تقسیم کار و تغییر، توقف را بیاتی و حمایت میکند و به هیچ
وجه به آداب مقبول زندگی در عصر حاضر التفاتی نمیتواند داشته باشد.
با
وجود مجاهدت یکصد و چند ساله ملت ایران و نهضت مشروطیت و انقلاب اسلامی
ایران هنوز در اقتصاد ملی تاکید بر قوانین نانوشته نظام سرمایهداری است.
دیدگاههای کاپیتالیستی و تداوم فرهنگ سرمایهسالاری در بانک، بیمه، مالیات
و صورتبندیهای ناشی از روابط عوامل تولید جامعه را از شکفتن باز داشته
است. با شدت تمام سرمایه داری را محکوم میکنیم اما با قواعد رسمی آن به
حیات اقتصادی باز میگردیم. همین امر در حوزه فرهنگ نمود عینی دارد. تاکید
بر تفاخر، برتری طبقاتی و علمی از سویی و پهن کردن سفره تملق، مداهنه و
چاپلوسی از سوی دیگر زمینه را برای تاثیرگذاریهای اخلاق و اخلاص بسیار
تضعیف کرده است و افراد به راحتی با سوار بر مرکب ستایش به تجارت، داد و
ستد و سیاست میپردازند و شرایط برای حضور انسانهای آزاد و خر بسیار سخت و
دشوار میشود. سنگینی موصوف در امور سیاسی و پدیدههای مربوط به آن بیشتر
ایجاد آلودگی میکند و اندیشه سیاسی، پژمرده و رنگ خزان خود میگیرد.
انتقادهای درون تشکیلاتی و گروهی و جناحی همه حذف میشود و تنور دگر
آزاریها و سادیسم سیاسی به شدت علیه رقبا و دگر کسان سوزان میشود. در این
اوضاع و احوال سخن از تمدنسازی بسیار سخت میشود و عمل به قوانینی که
ساختارهای اساسی توسعه را تشکیل میدهد راحت نیست. علفهای هرز گمگشتگی،
یاس و خصومت به راحتی سبز میشود و مانع رشد بذر اصلی میشود که همانا
دیانت، هویت، ماهیت و همبستگی سیاسی اجتماعی است، ادبیات زایش و زایندگیاش
را از دست میدهد و متولیان امور مجبور میشوند به قرائتهای کلاسیک،
ناآشنا، درهم و تکراری بسنده کنند. در چنین وضعتی روزنامه، سینما، تئاتر و
کتاب جاذبهاش را از دست میدهد و با تکیه بر فعالیتهای زیرزمینی و با پول
کثیف به حیات خود ادامه میدهد. خلاصه کلام اینکه برای رسیدن به توسعه و
عقب نماندن از رقابتهای سریع جهانی باید افکار آلوده مربوط به آن را شست و
با اصلاح ساختارها و تاکید بر الزامات به ایدههای مشترک رسید تا وجوه
اتحاد برجسته شود و زوایای افتراق حتیالمقدور کاهش پیدا کند.