آیا خانواده در ایران با بحران روبهرو است؟ این سوالی است که ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده، بیش از همه ذهن مسئولان را. آمارهای ازدواج، طلاق، تجرد، تجرد قطعی، ازدواج سفید، مجردزیستی و... همه حکایت از تحولی عظیم در نهاد خانواده دارند.
زهرا داستانی
آیا
خانواده در ایران با بحران روبهرو است؟ این سوالی است که ذهن بسیاری را به
خود مشغول کرده، بیش از همه ذهن مسئولان را. آمارهای ازدواج، طلاق، تجرد،
تجرد قطعی، ازدواج سفید، مجردزیستی و... همه حکایت از تحولی عظیم در نهاد
خانواده دارند. نهادی که روزگاری تعیینکنندهترین و تصمیمگیرنده نهایی
مسیر زندگی برای اعضای خود بوده، حالا از قدرتش کاسته شده و کارکرد خود را
از دست داده است. اما دلیل این اتفاق چیست؟ آیا همچنان خانواده میتواند
نیازهای اعضای خود را تامین کند؟
خانواده نخستین نهاد اجتماعی قدرتمندی
است که در میان جوامع انسانی شکل گرفته است. نهادی که جامعهشناسان آن را
شالوده حیات اجتماعی و بقای بشریت بر روی کره زمین میدانند. هر نوزادی که
چشم به جهان میگشاید بدون آنکه کسی به او بیاموزد، از آن هنگام که در آغوش
مادر آرام میگیرد و دستان پدر او را نوازش میکند، با مفهوم خانواده آشنا
میشود، حتی اگر با فقدان خانواده یا نقص در آن مواجه باشد جستوجو برای
کشف مفهوم خانواده شکل جدیتری به خود میگیرد. گرچه امروزه در برخی جوامع
مفاهیم دیگری از خانواده وجود دارد، اما سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۴ از
خانواده چنین تعریفی ارائه کرده است: «خانواده یا خانوار به گروه دو یا چند
نفرهای اطلاق میشود که با هم زندگی میکنند؛ درآمد مشترک برای غذا و
دیگر ضروریات زندگی دارند و از طریق خون، فرزندخواندگی یا ازدواج، با هم
نسبت دارند.»
«ازدواج»؛ نخستین عملی است که خانواده هستهای را شکل
میدهد و میتواند منجر به زایش فرزند شود. پیوندی که اگر بگسلد، خانواده
را در هم میشکند، ناقص میکند. چه «طلاق» رخ دهد و چه مجردزیستی رواج
یابد، خانواده میتواند در معرض خطر قرار گیرد. افزایش سن ازدواج، افزایش
شمار کسانی که به صورت مجردی زندگی میکنند و قصدی برای تشکیل خانواده در
هر شکلی (مادرتباری، زن و شوهری، خانواده گسترده و...) را ندارند، خانواده
را به سمت بحران سوق میدهند. شاخصههایی که آمارهای مربوطه چند دههای
است خبر از تحولات عمیقی در نهاد خانواده ایرانی دارد.
به گفته
محمدمهدی تندگویان، معاون امور جوانان وزارت وزرش و جوانان، سال 97، ۵۵۰
هزار ازدواج در کشور به ثبت رسیده که این آمار نسبت به سال 96 با کاهش
روبهرو بوده است. این آمار درحالی منتشر شده که دههها است دولتها با
اختصاص ردیف بودجه، سعی در افزایش ازدواجها و تقویت نهاد خانواده دارند.
آمار طلاقهای ثبت شده در سال 97 اما دستکمی از آمارهای ازدواج در ایران
ندارد. به گفته تندگویان در سال 97 به ازای هر ٣ ازدواج یک طلاق رخداده
است. زنگ خطر تجرد و تجرد قطعی نیز در ایران چند سالی است که به صدا در
آمده است. به گفته علیاکبر محزون مدیرکل دفتر جمعیت نیروی کار مرکز آمار
ایران و مدیرکل سابق اطلاعات و آمار جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور، طبق
آخرین سرشماری، ۹ میلیون و ۷۶۹ هزار نفر در ایران در سن متعارف ازدواج و
هرگز ازدواج نکرده، قرار دارند و همچنین تعداد افرادی که از سن متعارف
ازدواج عبور کردهاند اما هنوز به سن تجرد قطعی نرسیدند یک میلیون و ۸۱۰
هزار نفر است. اگر آمار افرادی که به سن تجرد قطعی در ایران رسیدهاند را
به ۱۱ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر مجردی که هرگز ازدواج نکردهاند و افراد بدون
همسر در اثر فوت یا طلاق بیفزاییم جمعیت مجردان ایران به رقم ۱۳ میلیون و
۳۲ هزار میرسد.
اما آیا این آمارها خبرهای بدی برای نهاد خانواده
دارد؟ آیا خانواده در ایران با بحران روبهرو است؟ چه دلیلی سبب شده که
نهاد خانواده روز به روز در دیدگاه جوانان ایرانی تضعیف شود؟ آیا خانواده
کارکرد خود را در ایران از دست داده است؟ حسن محدثی گیلوایی، استادیار گروه
جامعهشناسی واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی در گفتوگو با «ابتکار»
به بررسی بحران خانواده در ایران پرداخته است. گفتوگویی که میخوانید
تنها به صحت مواجهه خانواده ایرانی با بحران، چرا و چگونگی مواجهه با این
بحران پرداخته است. در بخش دوم این مصاحبه که در روزهای آتی منتشر میشود،
به تبعات و راه برونرفت از این بحران پرداختهایم.
شاید بهتر باشد مصاحبه را با این پرسش ساده آغاز کنیم، آیا خانواده در ایران وارد بحران شده است؟
بله. من با این ایده موافق هستم و فکر میکنم شکل سنتی خانواده در ایران
دچار بحران است. آمارهای پیرامون ازدواج، طلاق و تجرد بیانگر به تعویق
افتادگی خانواده است؛ به این معنا که از یک سو خانوادههای قدیمی که عمر
اعضایشان به پایان رسیده، میمیرند و خانوادهها از بین میروند ولی از
سوی دیگر خانواده جدید تشکیل نمیشود یا با تاخیر تشکیل میشود. بنابراین،
میتوانیم بگوییم که تعداد خانوادهها روز به روز کمتر میشود، دورهای
طولانی برای رسیدن به نقطه ازدواج وجود دارد و این سال به سال بیشتر
میشود. از سوی دیگر وقتی افراد ازدواج میکنند فرزندآوری را به تاخیر
میاندازند؛ یعنی زوجهایی هستند که 10 تا 15 سال با هم زندگی میکنند اما
بچهدار نمیشوند. در واقع، باید گفت که این شیوه زندگی که زوجها باید در
سالهای اول زندگی مشترک اقدام به فرزندآوری کنند، از میان برداشته شده و
زوجها فرزندآوری را به تاخیر میاندازند و زمانی هم که تصمیم به فرزندآوری
میگیرند به یک یا دو فرزند بسنده میکنند.
وقتی ازدواج صورت میگیرد،
خانوادهای که تشکیل میشود با انواع تعارضها مواجه است. این تعارضهای
میان زوجین به دلیل افزایش فردگرایی و فقدان نظارت خویشاوندی میتواند به
سرعت منجر به جدایی شود. زوجها در مسائل عاطفی، جنسی، اقتصادی و حقوقی
دچار اَشکالی از درگیری هستند. به تمام آماری که از وضعیت تجرد، ازدواج،
طلاق، به تعویق افتادگی ازدواج، سن ازدواج، سن زندگیهای مشترکِ منجر به
طلاق، سن زوجین مطلقه و... وجود دارد، باید آمار قتلهای خانوادگی،
درگیریهای خانوادگی، خشونت علیه مردان، زنان و کودکان، زنای با محارم،
فرار دختران و پسران از خانواده نیز اضافه شود که مجموعاً نشان میدهد که
چه تعارضهایی درون این نهاد اجتماعی وجود دارد.
من پدیده بحران
خانوادهی سنتی (منظورم خانواده هستهای است که زن و مرد آن را تشکیل
میدهند و قرار است تا آخر عمر با یکدیگر زندگی کنند) را با مفهوم رابطه
اجتماعی تام توضیح میدهم.
رابطه اجتماعی تام به چه معنا است؟
به
این معنا که میتوانیم بگوییم که جهان اجتماعی از انواع روابط اجتماعی
تشکیل شده و بر روی هر پدیده اجتماعی که تمرکز کنیم با نوعی رابطهی
اجتماعی مواجه هستیم. به یک معنا میتوانیم بگوییم که حتی جامعهشناسی علم
مطالعه روابط اجتماعی و آثار و پیامدهای آنها است. بنابراین، میتوانیم
روابط اجتماعی را براساس معیارهای گوناگون به اَشکال مختلفی دستهبندی
کنیم. یکی از معیارهایی که میتوانیم از آن استفاده کنیم معیار تک مجرایی و
چند مجرایی بودنِ رابطه است. از این منظر میتوانیم بگوییم که کسری از
روابط انسانها در درون جهان اجتماعی، تک مجرایی است. مثلاً فرض کنید که
سوار تاکسی میشویم و پولی پرداخت میکنیم تا به مقصدی برسیم. بعد از رسیدن
به مقصد ممکن است تا آخر عمر دیگر با این راننده مواجه نشویم. رابطه ما
با راننده تاکسی یا با فروشنده سوپرمارکت یک رابطه تک مجرایی از هزاران
رابطه تک مجرایی است که ما هر روز در جهان اجتماعی برقرار میکنیم؛ روابطی
که بر سر یک موضوع خاص با فردی برقرار میشود و بعد از مدتی به پایان
میرسد. با این حال رابطههای تک مجرایی میتوانند کوتاهمدت یا بلندمدت
باشند. مثلاً فردی میتواند هر روز به دکه روزنامهفروشی برود و هر روز
از روزنامهفروش یک روزنامه بخرد. این یک رابطه تک مجرایی طولانیمدت
است. ولی در بسیاری از موارد رابطههای تک مجرایی کوتاهمدت است. رابطههای
تک مجرایی که تداوم مییابند بهآرامی میتوانند منجر به رابطههای چند
مجرایی شوند. بهعنوان مثال، رابطه دو همکلاسی میتواند در آغاز یک
رابطه تک مجرایی باشد، ولی ممکن است این رابطه تک مجرایی تداوم پیدا
کند، روابط عاطفی پدید آید و به آرامی مجاری جدید به رابطه اضافه شود و
رابطه تک مجرایی به رابطه چند مجرای تبدیل شود. روابط دوستان معمولاً
روابط چند مجرایی است.
وقتی رابطه چند مجرایی به یک رابطه
همهجانبه تبدیل میشود و افراد تلاش میکنند در آن همه نیازهای خود را
مطرح کنند و به نیازهایشان پاسخ دهند، یک رابطه تام به وجود میآید.
معمولاً رابطه اجتماعی تام از رابطه تک مجرایی آغاز میشود. نکته مهمی
که باید از آن صحبت کنیم این است که رابطههای اجتماعی تاریخمند هستند؛
یعنی رابطه از نقطهای شروع و در نقطهای قطع میشود. بنابراین، رابطههای
اجتماعی ابدی نیستند و هیچ ضمانتی وجود ندارد که رابطههای اجتماعی ابدی
باشند. این پدیده به خصوص در جهان مدرن که فردگرایی و خودسالاری در آن رشد
پیدا میکند و نهادهای دگرسالاری تضعیف میشوند، از قدرتِ حکومت و دین و
نهاد خویشاوندی کاسته میشود، دیده میشود. از اینرو، عوامل بیرونی که
بتوانند از رابطهها پاسداری کنند و آنها را تداوم ببخشند ضعیف و ضعیفتر
میشوند. بنابراین، روابط کاملاً به علایق و تصمیمات فردی وابسته میشوند.
آیا رابطه زن و شوهری یک رابطه اجتماعی تام محسوب میشود؟
خانواده
سنتی در واقع معرّف نوعی رابطه اجتماعی تام است. زن و مرد وقتی که وارد
رابطه میشوند، انواع نیازهای خود را در این رابطه مطرح میکنند و
میخواهند به آنها پاسخ دهند. نیاز جنسی، عاطفی و روانی، اقتصادی و
اجتماعی هر کدام یک مجرای این رابطه هستند. علاوه بر این مجاری، به
رابطه زن و شوهری جنبه حقوقی نیز اضافه میشود و مجاری متعددی در این
رابطه شکل میگیرد. زوجین باید نیازهای عاطفی، جنسی، اقتصادی و اجتماعی
یکدیگر را بهخصوص در روابط خویشاوندی برطرف کنند، در حالی که رابطه
آنها بُعد حقوقی نیز پیدا کرده است. بنابراین، در جامعه پویا و متحول
مدرن که بهسرعت در حال تغییر است، داستان یکایک افراد این جامعه نیز
متفاوت خواهد بود.
اما آیا این مدرن شدن جامعه است که سبب شده تا
خانواده دچار بحران شود؟ زندگی مدرن چه تاثیری بر روابط تام انسانها در
جامعه پویای امروزی گذاشته است؟
برخلاف جامعه سنتی که انسان زندگی
یکپارچهای داشت، امروز جامعه با تجربیات جدیدی مواجه شده که به مراتب
انسان را نیز دگرگون کرده است. بنابراین، اتفاقی که افتاده این است که
انسان در جهان جدید در تشخیص اینکه چه کسی است؟ امروز که هست؟ و دیروز چه
کسی بوده است؟ دچار مشکل است. «آنتونی گیدنز» از این مشکل تحت عنوان «خود
همسانی» یاد میکند؛ به این معنی که هر فردی در طول زندگی از خود میپرسد
آیا او همان انسان ده سال گذشته است؟ چه نسبتی بین منِ امروز و منِ دیروز
وجود دارد؟ گیدنز میگوید تغییرات به قدری زیاد است که افراد برای اینکه
این نسبت را برقرار کنند مجبور میشوند داستان زندگی خود را در ذهنشان
مرور کنند و نقاط اتصالی بین دیروز و امروزشان بیابند؛ یعنی به شکل ذهنی و
بازاندیشانه روایت زندگی خود را برای خود تعریف کنند و خودهمسانی را پیدا
کنند. این در حالی است که انسانِ جامعه ماقبل مدرن با این مشکل روبهرو
نیست. او اصلاً با مشکل خودهمسانی مواجه نیست چرا که این تغییرات و تحولات
وجود ندارد.
حال اتفاقی که در زندگی مشترک میافتد این است که زوجین هر
دو در حال تغییر هستند. این دو در نقطه آغاز رابطه اجتماعی در کنار
هم قرار دارند اما ده سال دیگر، تغییرات این دو واگرایانه است و از هم دور
میشوند و تداوم این رابطه بسیار سخت خواهد بود. بنابراین، مسئلهای که
برای رابطه اجتماعی در جهان مدرن بهوجود آمده این است که رابطه اجتماعی
تام، نمیتواند خیلی بلندمدت باشد یا دچار مشکلاتی خواهد شد.
چه چیزی سبب میشد که انسان ماقبل مدرن با مشکل خودهمسانی مواجه نشود؟
در
جهان ماقبل مدرن نیروهای بیرونی مشخّصی وجود داشت که از این رابطه حفاظت
میکرد. مثلاً خانوادهها و خویشاوندان در رابطه زوجین دخالت میکردند و
به هر شکلی اگر تعارضی بین زوجین پیش میآمد به آن التیام میبخشیدند و این
رابطه را حفظ میکردند. اما امروز نظارت خویشاوندی به حداقل ممکن خود
رسیده است. بهطور مثال، دو نفر از دو شهر مختلف با هم ازدواج میکنند و در
شهر سومی زندگی مشترک خود را تشکیل میدهند. بنابراین، بهطور کلی
خویشاوندان در زندگی آنها حضور ندارند تا بر رابطه آنها نظارتی داشته
باشند. همه زوجها نومکان هستند و این نومکانی خیلی وقتها با مهاجرت
همراه است. بنابراین، حضور و نفوذ شبکه خویشاوندی به حداقل میرسد و در
مقابل فردگرایی افزایش مییابد و افراد براساس تعلقات، عواطف، و علایق خود
تصمیمی میگیرند و در واقع، جمعگرایی تضعیف میشود و حتی میتوان گفت که
افراد دیگر خود را کمتر برای دیگران فدا میکنند.
حواسمان باشد که اگر
در گذشته رابطه اجتماعی تام در بافتهای سنتی نیرومند بود، به این دلیل
بود که این نوع رابطه اجتماعی تام بیشتر مردسالارانه و عمودی به نفع
مردان بود. اگر مرد احساس میکرد که به نیازهایی که قرار بوده در این رابطه
پاسخ داده شود، پاسخی دریافت نمیکند، او مجاز بود تا وارد رابطههای
جدیدی با زنان دیگر شود و زن جدیدی بگیرد یا بیرون از خانواده به سراغ پاسخ
به نیازهایش برود. از سوی دیگر زنان مجبور بودند این وضع را تحمل کنند و
حقی برای اعتراض نداشتند. شاید بهتر باشد که بگوییم اساساً زنان جسارت بیان
این جمله را نداشتند که بگویند «ما نیز نیاز عاطفی و جنسی داریم»؛ ضمن
اینکه توجیهی نیز وجود نداشت که آنها را به حرف بیاورد.
تحقیقات ما
درباره محرومیت جنسی نشان میدهد که برخی از زوجین ایرانی، سالها زیر یک
سقف با یکدیگر زندگی میکنند اما با هم رابطه جنسی ندارند. در این بین
زنان از بیان و بروز چنین مشکلی یا به دلیل خجالت از بیان آن یا تلقی شدن
بیان نیاز جنسی بهعنوان یک نوع وقاحت خودداری کردهاند. این یک فرهنگ
مردسالارانه است که زن نیازهای خود را پنهان میکرد و میپذیرفت که این
نیاز سرکوب شود. بنابراین، یکی از شرکای این رابطه به وضع خود معترض نبود و
برابری را طلب نمیکرد، اما آنچه در دوره مدرن رخ داده این است که
پایههای مردسالاری دچار تضعیف شده، زن وارد اجتماع شده و مطالبهگرِ حقوق
خود است و او نیز میخواهد که به نیازهایش پاسخ داده شود. بنابراین، تضعیف
مردسالاری و مطالبهگری زن به منشاء بزرگی برای تعارض بدل شده است، چرا که
تا پیش از این، زن نابرابری در رابطه و سرکوب شدن نیازها را میپذیرفت و
مرد نیز میتوانست به نیازهای خود پاسخ دهد و این سبب میشد که این رابطه
تا آخر عمر ادامه پیدا کند.
از جمله ویژگیهای رابطه اجتماعی تام،
نیازمند بودن آن به ارتباط طولانیمدت دو طرف رابطه، پوشش نیازهای مختلف
یکدیگر، انتظارات زیاد از هم، اِعمال کنترل بهواسطه شناخت زیاد دو سوی
رابطه و سرمایهگذاریهای کلان در این رابطه است. اما در عصر مدرن افراد
عقلانیتر تصمیم میگیرند و زن و مرد در سرمایهگذاریهای خود محتاطتر
هستند. بنابراین، افراد دیگر حاضر نیستند که تمام امکانات خود را در این
سرمایهگذاری وارد کند.
وقتی که افراد حاضر نباشند که تمام امکانات را
در این سرمایهگذاری وارد کنند، چه میشود؟ آیا شکل جدیدی از رابطه
اجتماعی به وجود میآید؟
اینجا است که میگوییم رابطه اجتماعی تام
در عصر مدرن دیگر آن ضمانت بلندمدت را ندارد. بنابراین، چون زندگی مشترک
به صورت سنتی و متعارفش (خانواده هستهای) یک رابطه اجتماعی تام است،
ضمانتهای عملی و اجتماعی خود را از دست داده است. در نتیجه، دو راه بیشتر
نمیماند: یک راه این است که افراد به سمت کوتاه کردن مدت رابطهها بروند و
راه دیگر آن است که خواهان این نباشند که به تمام نیازهایشان در یک رابطه
پاسخ دهند. تعداد بالای آمار طلاق حکایت از آن دارد که عملاً روابط اجتماعی
زوجین کوتاهمدت شده است.
مشاهدات اجتماعی نشان میدهد که عملاً افراد
راه دوم را انتخاب کردهاند؛ یعنی نمیخواهند به تمام نیازهایشان در یک
رابطه پاسخ دهند. یکی از نتایج این انتخاب نوعی از ازدواج است که امروزه به
ازدواج سفید معروف شده است. در این ازدواج طرفین با یکدیگر ارتباط برقرار
میکنند و فقط به نیازهای عاطفی و جنسی یکدیگر پاسخ میدهند، ولی به لحاظ
اقتصادی هر کسی سهمی دارد و از نظر اقتصادی تعهدی به دیگری ندارند. حتی به
لحاظ اجتماعی نیز خویشاوندان از رابطه حذف شدهاند و بیخبر ماندهاند.
بنابراین، دو نیاز از این رابطه کنار رفته است. بهعبارت دیگر، مرد دیگر
ازدواج نمیکند که همسرش را به خویشاوندانش معرفی کند تا زن نیز وارد رابطه
با خویشاوندان او شود. همچنین زن نیز ازدواج نمیکند تا شوهر خود را به
خویشاوندانش معرفی کند. روزگاری یک نیاز اجتماعی بود که مرد میخواست از
خانواده خاستگاهی خود مستقل شود، خانواده تشکیل دهد، به خود هویت ببخشد،
اما امروز به این نیازها پاسخ داده نمیشود. حتی گسترش روابط زوجین به دو
شبکه خویشاوندی طرفین امری مزاحم و مخل تلقی میشود. لذا در این نوع
روابط زناشویی یکی دیگر از کارکردهای خانواده که همانا گسترش شبکه
خویشاوندی بود، حذف میشود. حذف این کارکرد دقیقاً با فردگرایی فزاینده
همخوان و همآهنگ است.
اینجا یک سوال مطرح میشود. سوالی که از نگاه
مرسوم برمیآید. آیا فروپاشی رابطه اجتماعی تام، ظهور فردگرایی،
خودسالاری، تضعیف مردسالاری با محوریت زن، بازاندیشی یا خودهمسانی و...
برآمده از فرهنگ غرب یا اشاعه اندیشه غرب نیست؟
در آثار
جامعهشناسان خانواده ایرانی این تمایل را میبینید که مسائل خانواده را
به عوامل بیرون از خانواده ربط میدهند؛ به خصوص این اواخر بسیاری از
همکاران ما در حوزه جامعهشناسی خانواده از دخالت دولت و نهاد دین در
خانواده صحبت میکنند و معتقدند که مشکلات خانواده ناشی از دخالت دولت است.
یک شکل ماجرا هم همین است که بگوییم که چون خانوادهها از رسانههایی
مانند ماهواره و شبکههای مجازی استفاده میکنند و شیوه زندگی غربی را
میپذیرند، این اتفاق رخ داده است. به گمان من این نوع تبیین پدیدهها ناشی
از عدم توجه به نفس رابطه میان زوجین است. خود این رابطههای اجتماعی در
حال تحول است و آثار و پیامدهایی دارد. اینکه از نظارت خویشاوندی در
خانوادهها کاسته شده متاثّر از غرب نیست. وقتی مردی از یک شهر با زنی از
شهر دیگری ازدواج میکند و در شهر جدید، دور از خانوادهها زندگی تشکیل
میدهند، اساساً این نومکانی امکان نظارت خویشاندان را به حداقل میرساند و
این موضوع بهطور مستقیم هیچ ارتباطی به غرب ندارد. وقتی شیوه جدیدی از
زندگی در کشور ایجاد میشود و بستری برای تحول و مهاجرت پدید میآید،
بنابراین این تحولات، عوارض خود را بهگونهای دیگر بروز میدهند. این
تحولات، یعنی تضعیف جمعگرایی، رشد فردگرایی و... به این خاطر است که
الگوهای زندگی ایرانی عوض شده و افراد بهلحاظ تصمیمگیری امکان
خودتعیینگری دارند. بنابراین، منابع بیرونی در حال به حداقل رسیدن است.
بهطور مثال، در مطالعهای که درباره محرومیت جنسی میان مجردان انجام
دادهایم، به این مشاهدات دست یافتهایم که فرد عملاً از طریق ازدواج
نمیتواند به نیازهای جنسی خود پاسخ دهد؛ به این معنی که او شغل و درآمد
ندارد و امکان مالی وجود ندارد که بتواند از مجاری معمولِ رابطه استفاده
کند. بنابراین، به سمت بازار جنسی موجود در جامعه هدایت میشود و از آن
استفاده میکند و به جای اینکه درگیر ازدواج و هزینههای آن شود، از بازار
جنسی آزاد استفاده میکند و تعهدی نیز بابت تشکیل یک زندگیِ گران در ایران
نمیدهد.
آیا غرب باعث گرانی زندگی در ایران شده یا سامان اجتماعی که
ما آن را شکل دادهایم مسبب آن است؟ آیا گرانی زندگی به عملکرد شهرداری و
فروش تراکم، بالا رفتن قیمت خانه و بهتدریج گران شدن سایر ابعاد زندگی
مربوط میشود و مسئولیت آن بر عهده مقامات مسئول ایرانی است یا مربوط به
فرهنگ غرب و مسئولان غربی است؟ شیوه زندگی که مقامات شهری، اجتماعی و
سیاسی در ایران با تصمیمات خود در ایران بهوجود آوردند، زندگی در ایران را
گران کرده است. بنابراین، افراد برای آنکه با شرایط جدید سازگار شوند،
راههای جدیدی را آزمون میکنند و به آرامی این راهها به فرهنگ جدیدی
تبدیل میشود و وقتی تبدیل به یک فرهنگ شد، به شیوه و سلوک زندگی عمومی بدل
میشود. در نتیجه، اگر تمام اینها را به فرهنگ غرب ربط دهیم نشان میدهد
که ما صورت مسئله را پاک کردهایم. جامعه مسیرهایی را رفته و مقامات سیاسی،
اداری و شهری تصمیماتی را گرفتهاند که روی زندگیهای یکایک ما تاثیر
گذاشته است. از سال 69 در تهران زندگی کردهام و تحوّلات اجتماعی شهر را
با چشمان خود نظارهگر بودهام و با پوست و گوشت خود حس کردهام که زندگی
در شهر تهران روز به روز گرانتر شده است. انسانها برای آنکه بتوانند با
این شیوه زندگی سازگار باشند، در جستوجوی راههای جدید برمیآیند. اغلب
تحقیقاتی که درباره همخانگی در جهان شده است نشان میدهد که دلیل اصلی
همخانگی در بسیاری از کشورها اقتصادی بوده است.
اما عموماً تصور
میشود مشکلات فرهنگی دلیل اصلی این همخانگی باشد. برای مثال آیا ایران در
دهه 50 با مشکلات اقتصادی روبهرو نبود، پس چرا در آن زمان زندگیهای
مشترک بیشتر شکل میگرفت؟ اغلب از سادهزیستی مردم در آن دوران یاد
میکنند. چه شد که امروز آن سادهزیستی امکانپذیر نیست؟
به این دلیل
که نظام سیاسی با رسانههای خود، با شیوه زندگی که ارائه میکند، با
پورشهای که وارد میکند، با نابرابریهای اجتماعی که ایجاد میکند،
هنجارها و سطح زندگی اجتماعی را تغییر داده است. پایاننامهای را تحت
عنوان صنعت بدن راهنمایی کردم؛ پژوهشی درباره افرادی که بدن خود را
دستکاری میکنند تا ظاهری زیباتر داشته باشند. یکی از زنان مصاحبهشونده در
این پژوهش بیان کرده است که در پاسخ به اولین نفری که از او پرسیده «آیا
نمیخواهد بینی خود را جراحی کند»، جواب منفی داده اما در مقابل نفر دهم
نتوانسته پاسخ «نه» را دوباره تکرار کند. این نشان میدهد که شیوههای
جدیدی که رایج میشود، فشار هنجارین ایجاد میکند و افراد تا اندازهای
میتوانند در برابر این فشار هنجارینِ بیرونی مقاومت کنند، اما بعد به
آرامی تسلیم آن میشوند. بنابراین، توقعاتی که امروز انسانها برای تشکیل
زندگی دارند، اساساً سادهزیستی دهه 50 را نمیطلبد؛ ضمن اینکه آغاز
زندگی نهتنها با سادهزیستی همراه نیست بلکه با انبوهی از هزینهها همراه
است، چرا که الگوهای سادهزیستی در زندگی اساساً وجود ندارد و شما
نمیتوانید از فرد بخواهید که در مقابل این فشار هنجارین بایستد.
به معنای دیگر شما معتقدید که این دنیایی است که ما خود آن را بهوجود آوردهایم!
قطعاً بخش زیادی از این عوامل را خودمان سامان دادهایم، تصمیم گرفتهایم،
زندگی را به سمتی پیش بردهایم و الگو و شیوه زندگی را ساختهایم.
که به نوعی میتوان آن را مدرنیته ایرانی نامید...
توجه داشته باشید که سیاستهایی که حکومتها در پیش میگیرد، تبعات
اجتماعی دارند. چه بسا شیوه زندگی آدمها را تغییر میدهند و شیوههای
جدیدی را پدید میآورند. وقتی شیوههای زندگی جدید شکل میگیرد، میتواند
آرامآرام بسط یابد و توسط دیگران پذیرفته شود و عمومیت یابد. اسم آن را چه
بگذاریم امری فرعی است. مثلاً وقتی زنان یا مردان این الگو را میپذیرند
که دوستی فراخانوادگی از جنس مخالف داشته باشند، آرام آرام این الگو به یک
شیوه زندگی، پُز و افتخار تبدیل میشود، شیوهای که فشار هنجارین را برای
کسی ایجاد میکند که با این سبک زندگی مقابله میکند. اما انسانها تا حدی
میتوانند در مقابل فشارهای هنجارین مقاومت کنند. برای نمونه اگر داشتن
پراید همراه با تحقیرشدگی باشد، چند درصد افراد حاضر خواهند بود که این
تحقیر را تحمل کنند؟ با فردی صحبت میکردم که خودروی پراید داشت و
باجناقهایش خودروهای گرانقیمت. او میگفت: «وقتی در جمع باجناقهایم
مینشینم تمام مدت آنها با سوئیچهایشان بازی میکنند تا به من نشان دهند
که خودرویشان از چه مدل است. آنها از مسائلی صحبت میکنند که به گوش من
نخورده است.» وقتی تحقیرکردن از راه مصرفگرایی جدید و شیوههای جدید
زندگی یک فرهنگ شود، فرد برای آنکه آسیب نبیند، سعی میکند به آرامی همنوا
شود تا فاصله خود را با آنها کم کند. او آرام آرام سعی میکند به
شیوه زندگی باجناقهایش تشبه پیدا کند و اگر آنها بینیشان را جراحی
کردند او نیز از آنها پیروی میکند. فشار هنجارین را دستکم نگیریم. فشار
هنجارین الآن تمامی قیافههای دختران و زنان جوان را شبیه هم کرده است!
در اینجا تحت فشارهای هنجارین به نوعی شبیهسازی اجتماعی شکل میگیرد؛
اتفاقی که در صنعت بدن رخ داده است. اینکه همه به یک شکل در میآیند و از
الگوی رایج پیروی میکنند اساساً به دلیل فشار هنجارین است. امروزه مردان و
زنان بدنهایشان را دستکاری میکنند. اما چه مردمی در برابر این فشار
هنجارین ایستادگی میکنند؟ شما باید انسانهای خودسالاری را تربیت کرده
باشید که ایدئولوژی یا ارزشهایی را درونی کرده باشند تا بتوانند در برابر
این هنجارها مقاومت کنند. اگر نظام آموزشی نتوانسته باشد این افراد را
تربیت کند، آنها بهآرامی با جریانهای اصلی جامعه همنوا میشوند و این
اتفاقی است که در جامعه امروز ایران در حال رخ دادن است. اما سادهترین
کار این است که آن را به حساب نفوذ غرب بگذاریم یا اسمش را بگذاریم
مدرنیته. ولی واقعاً این طور نیست، این کار خودفریبی است.