سلطان عمان دوباره با هدف میانجیگری به ایران آمد. میانجیشدن منطقاً زمینه مساعد میخواهد. اگر دو طرف دعوا مسائل را غیرقابلحل بدانند، میان خود میانجی نمیپذیرند، چنانکه در دوران جنگ، از سازمان ملل تا بسیاری از کشورهای منطقه و دیگران میخواستند میانجی شوند
سلطان عمان
دوباره با هدف میانجیگری به ایران آمد. میانجیشدن منطقاً زمینه مساعد
میخواهد. اگر دو طرف دعوا مسائل را غیرقابلحل بدانند، میان خود میانجی
نمیپذیرند، چنانکه در دوران جنگ، از سازمان ملل تا بسیاری از کشورهای
منطقه و دیگران میخواستند میانجی شوند، اما ایران عقلاً نمیتوانست بپذیرد
که وقتی بیشتر کشورهای جهان پشت صدام درآمده بودند، و بخشی از کشور هنوز
اشغال بود، همان کشورها با چهرهای دیگر بخواهند میانجی صلح شوند. در جنگ
روسیه و اوکراین نیز از همان آغاز، ابتدا اسرائیل و بعد برخی کشورهای دور و
نزدیک اعلام میانجیگری کردند، اما بعداً خبری از کشتهشدن سربازان
اسرائیلی در جنگ با روسیه منتشر و کمکهای نظامی و اقتصادی برخی مدعیان
میانجیگری به اوکراین آشکار شد و در ورای اینها دو کشور متخاصم، مسائل
حلنشده زیادی داشتند. بنابراین، میانجی و میانجیگری تاکنون معنا نیافته و
ممکن نشده است. به همینخاطر باید دید چرا آمدن سلطان میانجی به ایران
دوباره معنای خود را پیدا کرده است. اینکه به سابقه دوستی دو کشور پس از
کمک ایران به سلطان فقید در غلبه بر گروه ظفار اشاره کنیم، پذیرفتنی و کافی
نیست. صرف دوستی، موجب نمیشود که سرنوشت کشور را به میل میانجی داد. باید
دید چه زمینهای فراهم آمده که پای میانجی به کشور باز شده است. بهترین
نقطه عزیمت به یک تحلیل درست آن است که از خود بپرسیم چرا در زمان
ناآرامیهای داخلی مانند ۸۸ و پاییز پارسال روند مذاکرات بین ایران و غرب
کاملاً متوقف و حتی شرایط عکس به خود گرفت و دوباره پس از آرامش کشور، از
سر گرفته شد تا آنجا که اکنون این یک واقعیت پذیرفتهشده حتی از زبان خود
تحلیلگران غربی است که اوباما پس از آن چراغ «سبز»ی که در ۸۸ دریافت کرد،
بزرگترین تحریمهای تاریخ را علیه ایران برپا ساخت. با این توصیف مهمترین
علت تمایل دوباره غرب برای بازگشت به مذاکرات یا حتی توافق سریع با ایران،
همین شرایط آرام داخلی است.
تمامی دشمنیها و تحریمها هدف واحد و
قطعی جلوگیری از پیشرفت ایران را داشته است. تحریم روسیه و چین و بقیه
تحریمشوندگان جهانی نیز دقیقاً به همین دلیل است. از نظر غرب سلطهجو وقتی
شرایط داخلی یک کشور باثبات است، یا باید آن را بیثبات کرد و امتیازهای
فراوان گرفت یا درصورت ناتوانی در بیثباتسازی، باید پای میزمذاکره نشست
تا در آنجا امتیازهای حداقلی را گرفت. اکنون غرب دوباره از بیثباتکردن
ایران ناامید شده است یا دستکم میتوان گفت تا برنامه بعدیاش برای
بیثباتسازی، وقتکشی با میز مذاکره را برگزیده است. البته ایران هم
بیتمایل برای «عبور از صخره سخت» نیست، اما سابقه مقاومت و استحکام ایران
در مذاکرات نشان داده است که برای عبور از هر تنگه یا صخرهای، از جاده
دشمن استفاده نکرده و در جاده خود رانده است.
سلطان عمان به ایران
میآید، چون کشتگاه آن با مقاومت مردم ایران و تحمل دشواریها فراهم شد و،
چون با مقاومت قهرمانان ایران در دفع شر در منطقه غرب آسیا سیراب شد. در
مسائل داخلی برای غرب، مقاومت مردم ایران مقابل این حد از تحریم و تورم و
گرانی بهطوریکه بسیاری از طبقه محروم و متوسط با دو، سه جهش ویرانگر
دلار، سرمایه خود را نابود شده دیدند، اما با دشمن و با آشوبگری داخلی
همراه نشدند، باورپذیر نبود؛ و اکنون غرب باور ندارد که فشار بیش از
حداکثری هم بتواند مردم ایران را به زانو درآورد. در مسائل جهانی، ۸۰ درصد
سوریه در دست ناتو و یک ارتش ۱۵۰ هزارنفری مجهز به تعصب جنگی و سلاح غربی و
پول عربی بود و بهرغم چنین هیولایی، ایران سوریه را آزاد کرد. همان
تشکیلات با اندکی تفاوت به قصد اشغال و الحاق یمن هشت سال جنگید و باز هم
ایران استقلال یمن را تضمین کرد.
اکنون ایران در جاده خود و با فرمان
خود میراند. ممکن است از صخرهای سخت یا گردنهای دشوار هم عبور کند، اما
با همان فرمان و در همان جاده. اگر بر سر تپه برویم و از آنجا به منظره
بنگریم، خواهیم دید که سلطان هیثمبنطارق چرا و چگونه به ایران آمده است.
موفقیت نسبی این میانجیگری هم از همین زاویه همچنان به وحدت داخلی و
استقامت ما متکی است.