استراتژی سیاست خارجی ایران از ۱۸۱۳(عهدنامه گلستان) تا ۱۹۷۹(فروپاشی پادشاهی پهلوی)، به مدت ۱۶۵ سال، پناه آوردن، اتحاد و یا هبستگی با یک قدرت دریایی(فرانسه، بریتانیا و آمریکا) در جهت کاستن از تهدیدات مستمر و فراگیر روسیه تزاری و اتحاد جماهیر شوروی بود.
استراتژی سیاست خارجی ایران از ۱۸۱۳(عهدنامه گلستان) تا ۱۹۷۹(فروپاشی
پادشاهی پهلوی)، به مدت ۱۶۵ سال، پناه آوردن، اتحاد و یا هبستگی با یک
قدرت دریایی(فرانسه، بریتانیا و آمریکا) در جهت کاستن از تهدیدات مستمر و
فراگیر روسیه تزاری و اتحاد جماهیر شوروی بود. به عبارت دیگر ایران در قالب
پادشاهی های قاجار و پهلوی برای افزایش توانایی ملی در برابر فشار و تهدید
مستمر قدرت قاره ای، ناگزیر به ایجاد پیوند دوستی، همراهی، همکاری و بلکه
اتحاد با قدرت های دریایی شد.
در واقع روس ها از دیدگاه ادبیات کلاسیک و
جا افتاده ژئوپولیتیک، از آغازهای دهه دوم سده ۱۹، تا پایان های دهه هشتاد
سده ۲۰، مهمترین نقض کنندگان و سخت ترین تهدیدگران یکپارچگی ملی- سرزمینی
ایران بودند. بنابراین از عهدنامه گلستان تا فروپاشی پهلوی، در مقیاسی کلی و
بدون درنظر گرفتن سال های نادر، حکومت های ایران برای رویارویی با این
بزرگترین تهدید شمالی، خواه و ناخواه، درست یا نادرست، موفق یا نا موفق، به
فرانسه، بریتانیا و آمریکا، که هرسه در شمار قدرت های دریایی بوده اند،
روی آورده و آنان را پشتیبان دانستند.
این استراتژی به ویژه با خواسته
های بریتانیا و آمریکا، همپوش بود. پادشاهی متحده بریتانیای کبیر، به عنوان
ابرقدرت دریایی سده ۱۹، برای ایجاد سد در برابر روس ها در جهت گرایش به
شبه قاره هند، یعنی سودآورترین مستعمره اش، ایران را به عنوان حائل پنداشته
و بر همین پایه برنامه ریزی می کرد؛ چه به سود ایران، چه به ضررش.
ایالات متحده آمریکا نیز از دهه شصت سده ۲۰، پشتیبانی از پایداری و
یکپارچگی ایران را در جهت تکمیل و اجرای اصل کانتین منت یا سد نفوذ
کمونیسم، در دستور کار قرارداد. بر اساس این طرح، کشورهای پیرامون روسیه
باید آن چنان توانمند می شدند که سدی در برابر توسعه طلبی جنوبی اتحاد
شوروی عمل می کردند. در مقیاسی عمومی و کلی، خلاصه داستان این ۱۶۵ سال و
فراز و فرود و رخدادهایش کمابیش ذیل همین قصه(تقابل قدرت های قاره ای-
دریایی) قابل تفسیر است.
البته در این میان بازی وابستگی قاجار در این میدان حائلی(سپر بودن ایران
بین قدرت های قاره ای- دریایی) منفعلانه و بلکه مغفولانه بود چرا که
توانایی نوسازی سیستم لشگری- کشوری را نداشت. ولی از 1900 تا ۱۹۷۹،
بنیادهای نوسازی ایران در جهت ایجاد آرایش توانمند و بازیگری تا حدودی
مستقلانه در پیوندش با قدرت های دریایی گام به گام ساخته و پرداخته شد. ولی
با تکوین جمهوری اسلامی، به ويژه با تسخیر سفارت آمریکا، ایران با کنار
کشیدن از استراتژی سرشتی، تاریخی و ممتاز غربگرایی، ابتدا با استراتژی نه
شرقی، نه غربی پیش رفت و در دهه اخیر، استراتژی نگاه به شرق بر سیاست خارجی
ایران چیره شده است.